بازگشت

گروه: حديث
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:حديث
موضوع فرعي:حديث ثقلين
سؤال:گروهي حديث ثقلين را با كلمه ( و سنتي ) نقل كرده اند , كدام يك صحيح است ؟
جواب:

حـديـث مـعـروف و مشهور ثقلين كه در موارد مختلف , رسول خدا(ص ) آن را ايرادفرموده اند كه مشهورترين آن جريان و حادثه غديرخم مي باشد, به روايت بيشترمحدثان و حافظان به اين صورت نـقـل گـرديـده است : قال رسول اللّه (ص ): ((اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي )). (1)در جريان غدير, پيامبر اسلام (ص ) پس از ايراد يك خطبه طولاني و اعلان خبر نزديكي رحلت خويش , خـطـاب بـه مـردم چـنـين فرمود: ((اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتي شخص ناشناسي برخاست و عرضه داشت آن دو چيز گرانبها چيست ؟ رسول خدا(ص )فرمود: كتاب خدا و اهل بيت من كه اگر به آن دو تمسك بجوييد گمراه نخواهيد شد ودر آخر به نقل صحيح مسلم ((اذكركم فـي اهـل بـيـتـي )) را سه مرتبه تكرار فرمود.(2)بنابر اين , وقتي به صحاح و سنن و مسانيد روايي مـراجعه مي كنيم , در تمام و يااكثريت قريب به اتفاق اين كتب , در كنار كتاب خدا و ثقل اكبر لفظ عـتـرت و اهـل بـيـت آمـده اسـت و هـيـچ كدام به جاي لفظ اهل بيت (عترتي ), لفظ (سنتي ) را نـياورده اند,البته در برخي منابع روايي قابل اعتماد از صحاح و سنن و روايتي , به جاي ((عترتي )), ((سـنتي )) را نقل كرده اند.(3)در سلسله سند آن اشخاصي است كه علماي رجال احاديث آنان را مـردود دانـسـتـه انـد,زيرا در سلسله سند آن , شخصي به نام ابواويس قرار دارد كه ابوحاتم رازي دربـاره او مـي گـويد: حديث وي نوشته مي شود, ولي به حديث او نمي توان احتجاج و استناد كرد ,زيـرا قـوي و محكم نيست .(4)همچنين در يكي ديگر از اسناد آن , شخصي به نام كثير بن عبداللّه وجـود دارد كـه امـام شـافعي درباره او مي گويد: وي يكي از اركان دروغ است و بعضي از علماي رجال او را منكر الحديث و غير قابل اعتماد و متهم به كذب و جعل حديث مي دانند.(5)يا امام مالك دربـاره حـديـثي كه لفظ ((سنتي )) دارد, مي گويد: اين حديث مرسل وبدون مسند است و همه مـي دانـيـم كـه احـاديث مرسل فاقد ارزش مي باشد.(6)با توجه به عدم اعتماد بزرگان صحاح و مـسـانيد, به حديث وثنين و اهمال آن و عدم ذكر آن در كتب خويش و نيز جرح بسياري از راويان سـلـسـله حديث سنتي و مرسل دانستن آن و اعتماد بر حديث ثقلين و آوردن لفظ ((عترتي )) در كـنـار كـتـاب خدا, كه رسول اكرم (ص ) جدايي ناپذيري آن دو را بيان داشته اند, اين مطلب روشن مي شود كه نبايد به روايت وثنين اعتماد كرد و همانند امام مالك آن را فاقد ارزش دانست .