بازگشت

گروه: غدير
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:پيامبر اسلام (ص) و غدير خم
موضوع فرعي:چند دستگي مردم بعد از رحلت پيامبر (ص)
سؤال:پس از رحلت پيامبر گرامي(ص) امت او چند ؟ دسته شدند چرا؟
جواب:

دو دسته شدند. هر دو دسته در تمامي اصول متفق بودند، ولي در مسئلة خلافت و جانشيني پيامبر(ص) نزاع داشتند، اين دو دسته عبارت بودند از:
گروهي كه خلافت را مخصوص شخص معين ميدانستند و ميگفتند پيامبر(ص) در موارد زيادي و مناسبتهاي مختلفي بر خلافت و ولايت علي تصريح نموده است كه بزرگترين ومشهورترين اين مناسبتها روز عيد غدير است و آن وقتي بودكه پيامبر در سال دهم هجرت از حجة الوداع باز ميگشت و در جمع كثيري از حجاج فرمود «من كنت مولاه فهذا علي مولاه ،اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله»
اين حديث در همة اعصار به حد تواتر بلكه بالاتر از تواتررسيده است. صاحبان اين بينش، بزرگان و سران بنيهاشم مانند: عباس بن عبدالمطلب ، عقيل بن ابيطالب وجماعت كثيري از اصحاب مانند: سلمان فارسي، ابيذر غفاري، مقداد بن اسود كندي، ابوتيهان،
ابوايوب انصاري و آن دسته از مهاجرين و انصاري بودند كه از علي پيروي ميكردند و وصيت پيامبر اكرم را نسبت به وصي و جانشين او مرعي ميداشتند. اينان اركان اصلي شيعه و از مسلمانان اولين بودند و مانند عصر پيامبر به دين خود وفادار ماندند.
دستة ديگر شورا را اصل ميدانستند و انتخاب خليفه را از وظايف شورا ميدانستند. اين نگرش پس از مشاجرهها و كشمكشهايي كه بين صاحبان اين آراء پديد آمد، به خلافت ابوبكر منجر شد و او با بيعت عدهاي از مهاجرين، نظير عمربن خطاب وابوعبيدةجراح و بيعت طايفة اوس از انصار در سقيفة بنيساعده به خلافت منصوب شد. اين گروه نص پيامبر را در روز عيد غدير، نديده گرفتند و اجتهاد خود را بر نص پيامبر مقدم داشتند و مصلحت انديشي خود را بر انتخاب خدا ترجيح دادند. تعجب اينجاست كه صاحبان اين فكر، چه مهاجر و چه انصار در سقيفة بنيساعده به افتخاراتيكه در جاهليت مرسوم بود و هيچ اساسي در كتاب و سنت نداشت، براي رسيدن به مقصودشان استدلال ميكردند. مثلاً: انصار خود را به اين دليل مستحق خلافت ميدانستند كه پيامبر را پناه دادهاند و در جنگها ياريش نمودهاند، وقتي كه قومش او را از ديار خود رانده وتنهايش گذاشته بود. نمايندة انصار حباب بن منذر ميگفت: «اي گروه انصار ! امارت را در دست گيريد كه شما سزاوارتر از ديگرانيد؛ چون با شمشيرهاي شما مردم به اين دين رو آوردهاند.» اين بينش انصار بود. در مقابل، بينش مهاجرين را ميبينيم: ابوبكر به نيابت از مهاجرين ميگفت: « مهاجرين خويشاوندان پيامبر و اقوام و تكيهگاه او هستند. » عمر او را همراهي نموده در جواب انصار ميگفت: به خدا سوگند عرب حاضر نيست كه شما را امير خود قرار دهد، در حالي كه پيامبرشان از شما نبوده است ! چه كسي در خلافت محمد با ما نزاع ميكند در حالي كه ما دوستان و خويشان اوييم؟
پيداست كه در ديدگاههاي نامزدهاي انتخاباتي هيچ استنادي به كتاب و سنت نشده است. يكي بر پناه دادن وياري نمودن پيامبر استدلال ميكند و ديگري بر خويشاوندي با او، تكيه ميكند و حال آنكه شايسته بود آنها در صدد انتخاب رهبري باشند كه كار آزموده و آشنا به كتاب و سنت، مدير و مدبر باشد و تمام شايستگيهاي يك رهبر را داشته باشد؛ از مهاجرين باشد يا از انصار يا از هر گروه ديگري. اينها همه نشان ميدهد كه اولاً: اين بينش و نگرش چقدر سست وبي پايه است و ثانياً: انتخاب از مبدأ اسلامي سرچشمه نگرفته است. علاوه بر اين، طايفه اوس در بيعت با ابوبكر پيشدستي كردند تا خزرجيان اين فضيلت را نصيب نشوند. (طبري: تاريخ 2/446.ابن قتيبه: الامة والسياسه 1/9 )
بدين ترتيب پس از رحلت پيامبر(ص) امت دو فرقه شد و منشاء اختلاف هر دو فرقه، همان مسألة خلافت و رهبري امت بود.