ماهر اصفهاني
اين شنيدم در غدير خم به فرمان خدا امّت خود را فراهم ساخت پيرامون خويش پس در آن اثنا کمر بند علي (ع) را برگرفت آفتاب عالم آرا سر زد از برج رسول شد بچشم پير و برنا معني قرآن عيان بعد از آن با نام يزدان کرد آغاز سخن گفت خواهم اينک از ژرفاي درياي وجود بعد از آن فرمود احمد (ص) کاي جماعت بعد من [صفحه 239] هر که را من رهنمايم بر صراط المستقيم با علي (ع) باشيد در هر کار چون حق با عليست اين علي (ع) باشد مرا بر حق پرستان يادگار اين علي (ع) باشد پس از من بر شما يار و معين اين علي (ع) يار ضعيفان ز پا افتاده است در دل شب مي برد شام يتيمان را بدوش از اَسَف[2] بر خويش مي لرزد چو مي گريد يتيم يا علي (ع) اي از کف راد تو عالم بهره مند اي ز لطف و مهرباني بي پناهان را پناه اي که باشد در ضميرت يک جهان لطف و کرم اي خدا را مظهر و مصداق و مرآت جمال اي که از بهر رضاي خالق خود در نماز «ماهر» آزرده خاطر از گدايان تو است ديوان ماهر، ص 49-51. [صفحه 240]
غديريه در مدح جانشين پيغمبر اکرم (ص) حضرت علي (ع)
بر جهاز اشتران شد پيک رحمان مصطفي (ص)
تا نمايد جمله را با مظهر حق آشنا
بر فراز آورد آن مه را به برج اِنّما
تا به بخشد فيض عظمي بر تمام ماسوا
جلوه گر شد بر سر دست نبي (ص) دست خدا
غنچه آسا لب گشود از بهر مدح مرتضي (ع)
بر شما سازم درخشان گوهري را برمَلا
اين علي (ع) باشد شما را سوي ايزد رهنما
صِهر[1] من باشد علي (ع) بر او دليل و پيشوا
واي بر آن کس که سازد جانب حق را رها
اين علي (ع) باشد به عالَم پاي تا سر حق نما
اين علي (ع) باشد پس از من بر شما مشکل گشا
يک جهان لطف است ورحمت عالَمي صلح وصفا
روز روشن گر بود بر عالمي فرمانروا
از تَعَب[3] بر خويش مي پيچد چو نالد بي نوا
اي که نشنيده است از لعل تو گوشي حرف لا
وي ز جود و بذل و بخشش بي نوايان را نوا
وي که باشد در وجودت عالَمي جود و سخا
وي تو حق را آيت عظمي ز الطاف و عطا
خاتم انگشتري دادي ز احسان بر گدا
تا نه بخشيدي مرانش از در دولت سرا
صفحه 239، 240.