كشفي (سيّد محمّد)











کشفي (سيّد محمّد)



از بعد من علي (ع) است، مولا و پيشوا


سطح هوا گرفت؛ کم کم غُبارها
از دور مي رسند؛ صدها هزارها


با سرعت تمام؛ اشتر سوارها
دلهاست در خروش؛ رفته قرارها


اي کاروان بيا؛ قدري سريعتر
منزل کنيم زود؛ جائي وسيعتر


آيد «شميم جان»؛ از سمت کاروان
بخشد بتن توان؛ خُرّم کند روان


برخاست از زمين؛ شد سوي آسمان
گردي سپيد و صاف؛ مانند کهکشان


همران آفتاب؛ بين ماه مي رسد
جان جهانيان؛ از راه مي رسد


از حجّة الوداع؛ فارغ نموده بال
در مغز عقل کُل؛ نقشست اين خيال


تا امر کردگار؛ کي يابد امتثال
ابلاغ چون کند؛ فرمان ذوالجلال


رسماً نکرده است، تعيين جانشين
خواهد زمامدار، زين پس امور دين


ناگاه جبرئيل؛ کرد از سما نزول
امري اکيد داشت؛ آمد پي وصول


حق گوي؛ گو که خصم؛ از حق کند عدول
دستور فوريست؛ يا ايّها الرسول


بَلّغ حبيبنا! ما اُنزل اِليک
وَاللَّه يعصمک، صلواته عَليک

[صفحه 235]

باري چو در غدير؛ از حضرت جليل
بر بهترين سليل؛ از عترت خليل


دستور مقتضي؛ آورد جبرئيل
اعلان وقفه داد، موقوف شد رحيل


افکنده التهاب؛ در دشت آفتاب
رفته ز جسم و جان؛ در اين مصاف تاب


تا افکند طنين؛ نُطقش در آن مکان
بنهاد منبري، ز اَحجار بس کران


يا ز اشتران جهاز؛ چيدند آنچنان
از بهر ارتقاء؛ مي ساخت نردبان


سازد رها ز جهل؛ هم پير و هم جوان
راه وِداد[1] وداد؛ بنمود بر جهان


يکتا خطابه اي؛ در نعت مرتضا (ع)
ايراد کرد و گفت؛ با منطق رسا


بر هر کسي منم، مولا و مقتدا
از بعد من عليست (ع) مولا و پيشوا


تنها نه زين مَقال؛ فَرّي گرفت فرش
کرسي نطق وي؛ همپايه شد بعرش


گلواژه ي 3 ص 331-332.

[صفحه 236]



صفحه 235، 236.





  1. وِداد: دوستي و محبت.