قاآني شيرازي











قاآني شيرازي



در تهنيت عيد غدير و مدح و منقبت حيدر کرّار (ع)


دوش چو شد بر سرير چرخ مدوّر
ماه فلک جانشين مهر منوّر


طرفه غزالم رسيد مست و غزلخوان
بافته از عنبرش بماه دو چنبر


تعبيه کردست گفتي از در شوخي
ماه منوّر بچين مشک مدوّر


غُرّه غَرّاء او بطره ي طرّار
قرصه ي کافور بُد بطبله ي عنبر


يا نه تو گفتي ز گرد موکب دارا
گوشه ي ابرو نمود تيغ سکندر


تافته رويش بزير بافته مويش
بر صفت ذوالفقار در دل کافر


گفت چه خُسبي ز جاي خيز و بپيماي
باده ئي از رنگ و بو چو لاله ي احمر


باده ئي ار في المثل بسنگ بتابد
گوئي بر جست از آن شراره ي آذر


تا شودم باز چهره چون پَر طاووس
از گلوي بَط بريز خون کبوتر


گفتمش اي ترک ساده باده حرامست
خاطر بر ترک خَمر دار مُخمّر


گفت چه راني سخن نداني فردا
هر چه خطا از عطا ببخشد داور


رقص کند از نشاط صالح و طالح
وجه کند بر بساط مؤمن و کافر

[صفحه 231]

خلق جهان را دو عشرتست و دو شادي
اهل زمان را دو زينتست و دو زيور


شادي عامي ز بهر حيدر (ع) کرار
عشرت خاصي ز چهر خسرو صفدر


آن شده قايم مقام ماه رسالت
اين شده نايب مناب شاه فلک فر


گفتمش اَستار اين کنايت بر گير
گفتمش اسرار اين حکايت بشمر


حال مسمي بگو ز تسميه بگريز
حل معما بکن ز تعميه بگذر


گفت که فردا مگر نه عيد غديرست
عيدي بادش چو بوي عود معطّر


در به چنين روزي از جهاز هَيونان
ساخت نشستنگهي رسول (ص) مطهّر


گِرد وي انبوه از مهاجر و انصار
فوجي چون موج بحر بيحد و بي مر


خرد وکلان، خوب و زشت، بنده و آزاد
پير وجوان، شيخ و شاب، مُنعم ومضطر


بر شد و گفتا اَلَسْتُ اولي مِنْکُم
گفتند آري ز ما بمائي بهتر


دست علي (ع) را سپس گرفت و برافراخت
قطب هُدي را پديد شد خط مِحور


گفت که اي خلق بنگريد تنا تن
گفت که اي قوم بشنويد سراسر


هر کش مولا منم عليَّش مولاست
اوست پس از من بخلق سيّد و سرور


يا رب خواري ده آنکه او را دشمن
يا رب ياري کن آنکه او را ياور


حرمت اين روز را سه روز پياپي
بگذرد از جُرمِ خلق خالق اکبر


برگزيده قصائد حکيم قاآني، ص 24-26.

[صفحه 232]



صفحه 231، 232.