قاآني شيرازي
شراب تاک ننوشم دگر ز خصم عَصير به مهر ساقي کوثر از آن شراب خورم از آن شراب کز آن هر که قطره ي بچشد بجان خواجه چنان مست آل ياسينم دو صد قَرابه شراب ار بيک نفس بخورم عجب مدار که گوهر فشان شوم امروز دميده صبح جنونم چنانکه بروي، دم بر آن مَبين که چو خورشيد چرخ عريانم نهفته مهر نبي (ص) گنج فقر در دل من فقير را به زر و سيم گنج چاره کنند اگر چه عيد غدير است و هر گنه که کنند وليک با دهن پاک و قلب پاک اُوليست نسيم رحمت يزدان قسيم جنّت و نار دروغ باشد اگر گويمش نظيري هست بزرگ آينه اي هست در برابر حق نَبُد ز لوح مشيّت بزرگتر لوحي دمي که رحمتش از خلق سايه بر گيرد [صفحه 230] زهي بدرگه امر تو کاينات مطيع چه جاي قلعه خيبر که روز حمله ي تو توئي يداللَّه و آدم صنيع رحمت توست گمانم افتد کابليس هم طمع دارد به هيچ خصم نکردي قفا مگر آندم برگزيده قصائد حکيم قاآني، ص 69-70.
در توصيف عيد غدير و مدح حيدر خيبرگير علي (ع)
شراب پاک خورم زين سپس ز خُم غدير
که دُرد ساغر آن خاک را کند اِکسير
شود ز ماحصل سِرّ کاينات خبير
که آيد از دهنم جاي باده بوي عبير
که مست تر شوم اصلا نمي کند توفير
که صد هزارم درياست در دَرون ضمير
ز قل اعوذ برب الفلق دمد، زنجير
بر آن نگر که جهان را دهم لباس حرير
که گنج نقره نيرزد برش به نيم نَقير
ولي عِلاج ندارد چو گنج گشت فقير
ببخشد از کرم خويش کردگار قدير
که نعت حيدر (ع) کرّار را کنم تقرير
خديو پادشهان پادشاه عرش سرير
وليک شرک اگر گويمش که نيست نظير
که هر چه هست سراپا دروست عکس پذير
که نقشبند ازل صورتش کند تصوير
هماندم از همه اشيا برون رود تأثير
زهي به رَبقه[1] حکم تو ممکنات اسير
بعرش زلزله افتد چو بر کشي تکبير
که کرده اي گِل او را چهل صَباح خمير
که عفو عام تو آخر ببخشدش تقصير
که عمروعاص قفا بر زد از رهِ تزوير
صفحه 230.