فغاني شيرازي (بابا)











فغاني شيرازي (بابا)



امام اوست...


قسم به خالق بيچون و صدر و بدرِ اَنام
که بعدِ سيّدِ کونين، مرتضاست (ع) امام


امام اوست، به حُکم خدا و قولِ رسول (ص)
که مستحقّ امامت بُوَد، به نصّ کلام


امام اوست، که قايم بُوَد به حجّتِ خويش
چراغ عاريت از ديگري نگيرد وام


امام اوست، که چون پاي در رکاب آورد
روان ز طيِّ لسان کرد، هفت سبع تمام


امام اوست، که بخشيد سر، به روزِ مصاف
بدان اميد، که بيگانه را برآيد کام


امام اوست، که داند رموزِ منطق طير
نه آنکه رهزن مردم شود، به دانه و دام


امام اوست، که دست بريده کرد دُرست
نه آنکه کرد، به صد حيله وصله بر اندام


امام اوست، که خلقِ جهان غلام ويند
نه آنکه از هوس افتد، به زير بار غلام


تو ايکه اهل حسد را امام مي داني
گشاي چشم بصيرت، اگر نه اي سرسام


کدام از آن دو سه بيگانه، در طريقِ صواب
نهاده اند به انصاف و آشنائي گام


من آن امام نخواهم، که بهرِ باغ فَدک
کُند ز حرص، به فرزند مصطفي اِبرام


من آن امام نخواهم، که آتش افروزد
بر آستانه ي صدر الکلام و کهفِ انام


من آن امام نخواهم، که در خلاء و ملاء
برند تا به ابد، مردمش به لعنت نام


حديث عائشه بگذار و، حجّت اِجماع
چه اعتبار، به قول زن و تعصّب عام


خسي اگر بگُزينند، ناقصان از جهل
مطيع او نتوان شد، به اعتبار عوام


به گِرد خوانِ مروّت، چگونه ره يابد؟
سگي کش آرزوي نفس، کرده گِرده و خام


گُلِ مراد کجا بشکفد، ز غنچه ي دل
ترا که بوي مَحبّت، نمي رسد به مشام


ميانه ي حق و باطل، چگونه فرق نهد؟
مقلّدي که نداند، حلال را ز حرام

[صفحه 228]

اسير چاه طبيعت، کجا خبر دارد؟
که مُبطلات کدام است و، واجبات کدام


چه خيزد از دو سه نا اهل، در علفزاري؟
يکي گُسسته مِهار و، يکي فکنده لگام


در آن زمان که شريعت بدستِ ايشان بود
مدار کار شريعت، کجا گرفت نظام


دو روزه مهلت ايّام آن سيه بختان
ز اقتضاي زمان بود و، گردِش ايّام


هزار شُکر، که آن اعتبار بي بنياد
چو عمر کوته دون همّتان، نداشت دوام


به مِهر شاه، که اوقات از آن شريف تر است
که ذِکرِ خارجي و ناصبي، کنيم مدام


وگر نه تابه ي اخگر شود دمي صد بار
ز برقِ تيغ زبانم، سپهر آينه فام


زند معاويه در آتش جهنّم سر
چو ذوالفقار علي (ع)، سر برآورد ز نيام


به مدّعي، که مُسمّا به اسم اللَّه است
به نور معرفت ذوالجلال و الاکرام


به گوهرِ صدفِ کاينات، يعني دل
به انبياي عظام و، به اولياي کرام


که در حريم دلم، داشت بامداد ازل
فروغ روشنيِ اهل بيت (ع)، جا و مقام


(فغاني) از ازل آورده، مِهر حيدر و آل (ع)
به خود نساخته از بهر التفاتِ عوام


سفينه ي دلم از مدح شاه، پُر گهر است
گواه حال بدين عِلم، عالِمُ العَلّام


به طوفِ کعبه ي اسلام، تا چو اهل صفا
کبوتران حريم حرم، کنند مقام


خميده باد قد خارجي، چو حلقه ي نون
شکسته باد دل ناصبي، چو گردنِ لام[1] .


در خلوت علي (ع)، ص 168-171

[صفحه 229]



صفحه 228، 229.





  1. بابا فغاني شيرازي، شاعر شيعه مذهب قرن نهم هجري مي باشد.