صغير اصفهاني (محمّدحسين)
امروز روز نصب وصي پيمبر (ص) است از چشم دل ببين که نبي (ص) فوق منبر است پيغام آشنا سخن روح پرور است ارواح انبياء همه را با نياز بين خلقي ز هند و روم و عراق و حجاز بين يا للعجب حکايت صحراي محشر است به به چه محضريست که آنرا نظير نيست ناطق بجز رسول نذير بشير نيست وين نيست قول من که ز خلّاق اکبر است انوار لَمعه لَمعه بر آيد در آن مکان پر گشته از شکوه بني هاشمي جهان يعني کمال دين به تولاي حيدر (ع) است افکنده اين قضيه بر اجسام ارتعاش «حافظ» ز دور ناظر و گويد ز صدق فاش آنرا که دوستي علي (ع) نيست کافر است [صفحه 210] نور ولايت اسداللَّه ظهور يافت ارض و سما تجمل اللَّهُ نور يافت صاحب دلان زمان ملاقات دلبر است يک دور بود باده ي ي عرفان کبريا آن دور منتهي شد و امروز مصطفي (ص) زين بعد جام در کف ساقي کوثر است رندان دهند از ره انصاف پروري آري کند بچرخ گر از رتبه همسري هر سر که آن نه خاک کف پاي قنبر است رسم است در ميان دليران پهلوان شير خداي هم به مصاف دلاوران آن وصف چيست نعره ي اللَّه اکبر است حُکم قضا رود همه بر حِکمت علي (ع) بود «صغير» نيست جز از رحمت علي (ع) کِي نعمتي چنين همه کس را ميسّر است ديوان صغير اصفهاني، ص 115-116.
غديريّه
اندر خم غدير يکي طرفه محضر است
روحش قرين وجد ز پيغام داور است
جن و ملک گرفته نشيب و فراز بين
چشم همه به احمد محمود باز بين
عنوان صدر و ذيل و غني و فقير نيست
گويد که جز علي (ع) بخلايق امير نيست
از منبر جحاز شتر تا به آسمان
جبريل راست آيه اَکْمَلْتْ ارمغان
بر دوست جان فزا شده از خصم دلخراش
گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش
زين نور دهر بهجت و گيتي سرور يافت
شاهد ز غيب آمد و جانان حضور يافت
در عُهده سِقايت افراد انبيا
تفويض کرد امر سقايت به مرتضي
ترجيح بندگي علي (ع) را بسروري
يک ذرّه اش بخاک زمين نيست برتري
کارند وصف خود گه پيکار بر زبان
مي کرد وصف خويش بگاه رَجَز بيان
هستي ز کل و جزو بُوَد حشمت علي (ع)
وين نطق جانفزاش بود نعمت علي (ع)
صفحه 210.