صغير اصفهاني (محمّدحسين)











صغير اصفهاني (محمّدحسين)



غديريه


خاتم انبيا بخم غدير
ز امر خالق بخلق گشت بشير


منبري ساخت از جهاز شتر
بر نشست آن خديو عرش سرير


پس گرفتي بدست دست علي (ع)
که بدانيد از کبير و صغير


نه به دل خواه و ميل من تنها
بل بفرموده ي خداي خبير


هست اين مرتضي علي (ع) بر من
جانشين و وصي و يار و ظهير


ايها الناس بي ولاي علي (ع)
دينتان هست ناتمام و قصير


پس نمودند بيعت و راندند
«نَعَمْ» اندر لسان و «لا» بضمير


رفت چون مصطفي (ص) ز دار جهان
جمع گشتند آن گروه شرير


غصب کردند پس خلافت را
خلق دنيا طلب بدين تدبير


که نه سن علي (ع) بود در خور
لايق اين رتبه راست شيخ کبير


اين سخن رد عقل مصطفويست
قائلش مستحقّ نار سعير


گر چنين باشد او ندانسته
تا نمايد که را بخلق امير

[صفحه 209]

باري اي عاقل اندر آن ايّام
از سکوت علي (ع) مشو دلگير


کرده بود احمدش وصيت و نيز
رفته بود از خدا چنين تقدير


تا شود امت امتحان ورنه
نشود شير رام روبه پير


اين علي (ع) بد همان علي (ع) که بُديش
دست مرحب شکاف و خيبرگير


کسي ار مدح آن سه تن گويد
خواب ناديده مي کند تعبير


جانشين محمد (ص) مختار
نيست کس غير حيدر (ع) کرّار


مصيبت نامه صغير، ص 217-218



صفحه 209.