صغير اصفهاني (محمّدحسين)
خاتم انبيا بخم غدير منبري ساخت از جهاز شتر پس گرفتي بدست دست علي (ع) نه به دل خواه و ميل من تنها هست اين مرتضي علي (ع) بر من ايها الناس بي ولاي علي (ع) پس نمودند بيعت و راندند رفت چون مصطفي (ص) ز دار جهان غصب کردند پس خلافت را که نه سن علي (ع) بود در خور اين سخن رد عقل مصطفويست گر چنين باشد او ندانسته [صفحه 209] باري اي عاقل اندر آن ايّام کرده بود احمدش وصيت و نيز تا شود امت امتحان ورنه اين علي (ع) بد همان علي (ع) که بُديش کسي ار مدح آن سه تن گويد جانشين محمد (ص) مختار مصيبت نامه صغير، ص 217-218
غديريه
ز امر خالق بخلق گشت بشير
بر نشست آن خديو عرش سرير
که بدانيد از کبير و صغير
بل بفرموده ي خداي خبير
جانشين و وصي و يار و ظهير
دينتان هست ناتمام و قصير
«نَعَمْ» اندر لسان و «لا» بضمير
جمع گشتند آن گروه شرير
خلق دنيا طلب بدين تدبير
لايق اين رتبه راست شيخ کبير
قائلش مستحقّ نار سعير
تا نمايد که را بخلق امير
از سکوت علي (ع) مشو دلگير
رفته بود از خدا چنين تقدير
نشود شير رام روبه پير
دست مرحب شکاف و خيبرگير
خواب ناديده مي کند تعبير
نيست کس غير حيدر (ع) کرّار
صفحه 209.