صغير اصفهاني (محمّدحسين)
زَهي عيد همايون سعيدي خَهي روز نشاط آور فيروز طُفيلند بدين روز نکوفال همش وقت شريف اشرف اوقات ازل منبسط از صبح صَبيحش چه عيدي که بر اعياد مقدم ورودش در دولت بگشايد نسيمش چو دَم زنده دلانست چه عيدي که مِهين رايت اجلال چه عيدي که چو آن کس نشنيده است ز بس آمده مَيمون و مبارک بدين عيد نه شبه و نه نظير است در اين روز نکو سيّد ابرار خديو دو جهان صادر اوّل نگارنده ي ابلاغيه دين برازنده و زيبنده شاهي نبي (ص) قرشي حامل قرآن پس از طوف حرم عزم وطن داشت که شد روح الامين نازل و آورد که فرموده حق اي کان شرافت به مردم زِمن احکام کماهي ولي آن همه از ظاهر شرع است [صفحه 204] به پرده است رخ شاهد منظور عَبَث نيست ز من خلقت ارکان چو او در خور الطاف چنين است که خود در نظرش پرده گشايم کنون من همه را در نظر استم بگو خلق علي (ع) را بشناسند علي (ع) را بده امروز وصايت ور اين امر بجا ناوري اي شاه نباشد به جز از رنج و ملالت همان دم پي اين امر مؤکّد به ياران همه فرمود به يک بار پس آندم ز قطب منبري آراست چه منبر که يکي پايه از آن عرش بر آمد شه دين بر سر منبر خلايق همه در حيرت از آن شاه پس از حمد خداوند جهاندار که فرمان بودم از بَرِ داور مر اين دين که به رنج ز حدّ افزون بحق ز امر حقش باز گذارم پس آن بيخود يکسر ز خدا مست بفرمود به امّت که بدانيد هر آنرا که به من هست تولا به جايش مگزينيد دگر کس پس از من به شما هادي و رهبر علي (ع) صاحب آن شأن عظيم است ز دامان علي (ع) دست مداريد [صفحه 205] بلي جز به وي اميد نبايد علي (ع) حجّت يکتائي ذاتست عزيز است و حکيم است و قدير است از او کارگه کن فيکون راست از او مهر و مه و ثابت و سيّار علي (ع) مرشد جبريل امين شد هم او کرده مخمّر گل آدم از او نوح نجي رسته ز طوفان از او يافت ضيا ديده يعقوب از او بهر خليل آتش سوزان کليم اللَّه از او گشته سرافراز به احمد (ص) چو مدد کار و معين شد نمي کرد بدين گر علي (ع) اقدام پيمبر (ص) چو به معراج روان گشت هر آن سِرّ که خفي بود جلي ديد علي (ع) نور بصر روح روانست علي (ع) در همه جا با تو قرين است کس ار يار طلب مي کند اين يار دو صد شکر کز الطاف خداوند به کس غير علي (ع) کار ندارد ندارد بکسي چشم عنايت ديوان صغير اصفهاني، ص 100-103 [صفحه 206]
غديريه
که چون او بجهان نامده عيدي
که ناديده چو آن چشم جهان روز
همه روز و شب و هفته مه و سال
همش ساعت سعد اسعد ساعات
ابد منعکس از شام مليحش
فرح بخشِ همه عالم و آدم
ظهورش غم دلها بزدايد
به رقص آور ذرّات جهانست
چه روزي که بِهين آيت اقبال
چه روزي که چو آن ديده نديده است
بود تهنيتش ذکر ملايک
نداني اگرش عيد غدير است
رسول مدني احمد (ص) مختار
بر افراد رسل افضل و اکمل
نماينده حق واضع آئين
بزرگ آينه ي وجه الهي
محمد (ص) سر و سرخيل رسولان
زمين فخر از آن شاه زمن داشت
سلامش ز خداوند و بيان کرد
بکن نصب علي (ع) را به خلافت
رساندي چه اوامر چه نواهي
به اصل غرض آنها همه فرع است
از آن روي نکو پرده نما دور
بر انگيختن صورت انسان
ز انسان غرض من همه اينست
بِلا پرده به او رخ بنمايم
سرا پا ز علي (ع) جلوه گر استم
ز نشناختن آن بهراسند
کز اين بعد بود دورِ ولايت
از اين سِرّ نکني امتت آگاه
تو را بهره ز تبليغ رسالت
فرود آمدي از ناقه محمّد (ص)
گشائيد در اين طرفه مکان بار
که از رفعت آن قدر فلک کاست
به پيرامُن آن بال ملک فرش
چو بر چرخ برين مهر منوّر
که اينک چه سُرآيد نبي اللَّه
چنين ريخت در از لعل گهر بار
خلافت دهم امروز به حيدر (ع)
بدين پايه رسانيده ام اکنون
بدست علي (ع) آن را بسپارم
بر آورد علي (ع) را بسر دست
هم اين قصه در اطراف بخوانيد
مر او راست علي (ع) سيّد و مولا
که او هادي بالحق بود و بس
کسي نيست به جز حيدر (ع) صفدر
که خود قاسم جنات و نعيم است
جز اندر پي او ره مسپاريد
که از غير علي (ع) کار نيايد
علي (ع) مظهر اسماء صفاتست
عليم است و سميع است و بصير است
از او اين فلک بوقلمون راست
پِي نظم جهان گشته پديدار
که از فرط شرف سِدره نشين شد
هم او بوده به وي مونس و همدم
از او کامروا گشته سليمان
از او يافت شفا علّت ايّوب
بَدَل شد به گل و لاله و ريحان
مسيحا ز وي آموخته اعجاز
از او راست چنين رايت دين شد
نَبُد نام و نشان هيچ ز اسلام
در آيات الهي نگران گشت
به هر سو که نظر کرد علي (ع) ديد
علي (ع) همدم دل مونس جانست
تو را در دو جهان يار و مُعين است
که چون او نبود يار وفادار
بُريده است «صغير» از همه پيوند
جز او در دو جهان يار ندارد
به جز شير خدا شاه ولايت
صفحه 204، 205، 206.