صبوري کاشاني
امروز روز رونق دين پيمبر است امروز روز تقويت دين مصطفي است امروز از ولايت سالار اولياء امروز روز شادي و هنگام عشرت است امروز باده اي ز مبارک خُم غدير آن باده اي که در دل عالم روان فزاست آن باده اي که در طلب ساغرش مدام هان اي نگار زُهره بناگوش نوش لب اي رخ به رنگ آذر و پيکر به لطف آب مي همچو آب کوثر، آنرا حلال باد عيد است و بوسه خواهم از آن لعل شکّرين امروز عيد ملّت اسلاميان بود ايّام برقرار به نيروي ملّت است حبل المتين، امام مبين، پيشواي دين استاد کارخانه ي صُنع خدا، علي (ع) اعظم وليّ بار خدا شاه لا فتي عقل نخست صادر اوّل وليّ حق جز او که بر خزينه ي فيض خدا امين؟ [صفحه 198] عنوان «انّما» به ولايش مُوَشّح است رأيش به دَه عقول، امير مدبّر است گر خطبه ي ولايت او بايدت شنيد يا ايّها الرسول به ابلاغ جبرئيل غدير در شعر فارسي، ص 171-172. [صفحه 199]
امروز روز رونق
امروز روز جلوه ي آيين داور است
امروز روز تهنيت شرع انور است
دين را همه کمال و جمال است و زيور است
امروز روز باده و دوران ساغر است
در جام خلق از کف ساقيّ کوثر است
آن باده اي که در گِل آدم مُخَمّر است
خورشيد و ماه، گردان بر چرخ اخضر است
زان ده مرا که همچو لبت روح پرور است
زان آب ده که طبعش چون طبع آذر است
کش در کنار چون تو بت حور منظر است
داني شُگون عيد به نُقل است و شکّر است
روز کمال دين خداوند داور است
اسلام استوار به بازوي حيدر است
کش قدر و رتبه از نظر وَهْم برتر است
کز صُنع او علامتي، اين هفت منظر است
آن واجبي که جامه ي امکانْش در بر است
کايجاد را به او سمَت فعل و مصدر است
جز او که بر مدينه ي علم نبي (ص) در است؟
طُغراي «هل اتي» به عطايش مُسَطّر است
حکمش به نُه سپهر، قضاي مقدّر است
بشنو که حق خطيب وي وعرش، منبر است
در شأن او ز قول خداوند اکبر است
صفحه 198، 199.