صابر همداني (اسداللَّه صنيعيان)
در غدير خم بهر حضرت ختمي مآب کاي به اورنگ رسالت پادشاه ذوالکرم داد شرع اقدست چون ملک صورت را نظام يعني اندر اين زمين برخيز امروز اي رسول (ص) هان، مکن بيم اي رسول (ص) از مکر رو به خصلتان ساز تبليغ امر حق را بر صغير و بر کبير ملّت اسلام را گو اين نماز و حجّ و صوم پس پيمبر (ص) ز امر ايزد از جهاز اشتران دال آسا قامت همچون الف خم کرد و برد [صفحه 192] برگرفتش روي دست آنگاه در توصيف وي کاي گروه، آگاه باشيد از خواص و از عوام نيست اورنگ خلافت را جز او لايق کسي في المثل من همچو موسي، وين «علي» هارون من خصم حيدر خصم من شد، خصم من خصم خدا نيست در بالاي دست او دگر دست کسي بيعت اين دست را هر کس شکست آخر بود چون ولاي او ز امر حق بود حصن امان بلکه از کتم عدم بگرفته تا ملک وجود هرچه مي خواهيد بعد از من، بخواهيد از علي پس تو «صابر» ز آيه ي «اَلْيَومَ اَکْمَلْتُ لَکُم» [صفحه 193]
گل و گلاب
از خداوند قدير آورد جبريل اين خطاب
وي سپهر آفرينش را جمالت آفتاب
حاليا بر کش ز روي شاهد معني نقاب
کن علي (ع) را جانشين خويشتن با صدشتاب
تا چو حيدر (ع) ضيغم غرّنده اي داري به غاب
خواه باشندي موافق، خواه سازند اجتناب
بي تولّاي علي (ع) هرگز نيايد در حساب
منبري آراست، بر منبر شد آن عاليجناب
بر کمربند علي (ع) دست آن شه مالک رقاب
سُفت درّ معرفت را اين چنين با شيخ وشاب
زين سپس نبود وصيّ من کسي جز بوتراب
زانکه او بر شهر علم من از اوّل بود باب
من چو عيسي در شهود و او چو شمعون در غياب
زانکه من هستم رسول (ص) و او مرا نايب مناب
چون «يَدُ اللَّه فوقَ ايديهِمْ» بود نَصّ کتاب
در جهنّم قهر «ربُّ العالَمين» او را عقاب
هر که داخل شد در اين حصن ايمن است از هر عذاب
کِي بود بي اذن او کس در اِياب و در ذَهاب
بوي گل را در غياب گل بجوييد از گلاب
شرح «اَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي» را رو بياب[1] .
صفحه 192، 193.