شهلا اصفهاني (صديقه صابري)
شد قرين فصل بهاران باز با عيد غدير غنچه لب بگشود و پيراهن دريد از شوق عشق نغمه پرداز حقيقت پرده اي خوش ساز کرد صبحدم آن خسرو خوبان نقاب از رخ گرفت عالمي شد از فروغش غرق در امواج نور آسماني شد زمين از آفتاب روي دوست چون غدير خم شد از جام ولايت فيض بخش وحي شد از سوي حق بر خاتم پيغمبران (ص) کهکشاني جلوه گر شد روي دست مصطفي (ص) سبز شد دشت و دمن از جوشش خم غدير هر که بشنيد اين حديث نغز را از راه شوق حلقه مي کوبد به درگاه علي (ع) «شهلا» ز شوق [صفحه 190]
جام ولايت
ز آنکه خورشيد ولايت از غدير خم دميد
تا نسيمي از ولايت جانب گلشن وزيد
نغمه ي اهل ولا را گوش دل از وي شنيد
آفتاب شب شکن آفاق را در بر کشيد
ز اين تجلّي صد تلألؤ در جهان آمد پديد
شد ز الطافش شکوفا لاله ي دشت اميد
هر که بود اهل ولايت ز آن مي وحدت چشيد
زاين سبب احمد علي را بر وليعهدي گُزيد
کز وجودش يازده اختر به هر موسم دميد
شيعيان باشد مبارک بر شما عيد سعيد
طاير انديشه اش تا اوج رفعت پر کشيد
بر ندارد چشم از اين درگه نگردد نااميد
صفحه 190.