شكيب اصفهاني











شکيب اصفهاني



غدير خم


گشود مرغ طرب باز چون هما پر و بال
فکند بر سر خورشيد سايه ي اقبال


به يُمن عيد غدير انبساط جام مدام
زُدود ز آينه روزگار زنگ ملال


رسيد بار رسالت به منزل مقصود
کشيد کار خلافت به اوج جاه و جلال


شه حجاز بخم غدير کرد مقام
گرفت پرده ز اسرار ايزد متعال


بدست ياري حق کرد منبري برپا
ز پا فشاري در راه دين چو يافت مجال


بدست دست خدا را گرفت از سر شوق
نهاد پا به سر منبر آن همايون فال


به سالکان طريقت نمود راه رشاد
به تشنه گان حقيقت رساند آب زُلال


فشاند لؤلؤ لالا ز لعل گوهر بار
بوصف سرور دين خسرو خجسته خصال


علي (ع) که ذات خدا راست از طريق صفات
ز پاي تا بسر آئينه ي جلال و جمال


علي (ع) که در شب معراج با رسول امين
ببزم قرب ز ياقوت سُفت دُرّ مَقال


علي (ع) که تافت چو خورشيد تيغ او بمصاف
شکست پشت عدو را درست همچو هلال


علي (ع) که گر بنمايد اراده قدرت او
زند به شير قوي رو به زبون دنبال


يدالّهي که به اِمداد فَرّو شوکت او
رواست پشّه اگر پيل را کند پامال


ز فيض خاص هويدا کننده ي شب و روز
ز لطف عام پديد آورنده مه و سال


ز کبريائي و ز جاه و جلال و شأن و مقام
عديل و شبه و نظيرش تصوريست مُحال


فروغ شمع هدايت که رأي روشن او
نمود تيره تر از شام روز اهل ضَلال

[صفحه 168]

انيس و مونس اقطاب ياور اوتاد
ملاذ و ملجاء عُبّاد رهبر اَبدال[1] .


جهانِ جود و کرامت سحابِ لطف و عطا
سپهر مَجد و مَعالي[2] محيط فضل و کمال


بفيض خاک درش تشنه خضر و اسکندر
بدان مَثابه که بر شير دايگان اطفال


هنوز نام و نشان از کنشت و کعبه نبود
که بود درگه آن شاه قبله ي آمال


نشان ز سلسله موي اوست شامِ فراق
کِنايه از رخ دلجوي اوست صبحِ وصال


ز خُمّ معرفتش عارفان زنند شراب
ز خوان مکرمتش ما سَوي خورند نَوال[3] .


بطوع و طبع خراجش دهند از دل و جان
به روم و هند اگر قيصر است اگر چيپال


به پشت ماهي اگر دلدلش کند جولان
بچشم ماه کشد توتيا ز گرد نِعال[4] .


بخواب ديده مگر برق ذوالفقار علي (ع)
کز آفتاب فلک را بود بلب تبخال


عليست (ع) قبله ي حاجات در يسار و يمين
عليست (ع) کعبه ي آمال در جنوب و شمال


عليست (ع) ناظم ملک وجود از هر باب
عليست (ع) ناظر غيب و شهود در هر حال


به حيرتم که چه گويم به مدح آن مولا
که همچو خامه در اوصاف اوست ناطقه لال


بناي هر دو جهان را علي (ع) بود باني
بر اين کلام نجويد حکيم اِستدلال


به رغم بيخبران از شراب عشق علي (ع)
مدام ساغر صاحبدلان بود سَيّال[5] .


(شکيب) هر که بود آشنا بغير علي (ع)
مقام مهدي قائم (عج) نداند از دَجّال


ديوان شکيب اصفهاني، ص 117 - 119.



صفحه 168.





  1. اَبدال: مردان خدا.
  2. مَعالي: شرف و رفعت.
  3. نَوال: عطاء، بهره، نصيب.
  4. نِعال: جمع نعل.
  5. سَيّال: روان-جاري.