شکيب اصفهاني
گشود مرغ طرب باز چون هما پر و بال به يُمن عيد غدير انبساط جام مدام رسيد بار رسالت به منزل مقصود شه حجاز بخم غدير کرد مقام بدست ياري حق کرد منبري برپا بدست دست خدا را گرفت از سر شوق به سالکان طريقت نمود راه رشاد فشاند لؤلؤ لالا ز لعل گوهر بار علي (ع) که ذات خدا راست از طريق صفات علي (ع) که در شب معراج با رسول امين علي (ع) که تافت چو خورشيد تيغ او بمصاف علي (ع) که گر بنمايد اراده قدرت او يدالّهي که به اِمداد فَرّو شوکت او ز فيض خاص هويدا کننده ي شب و روز ز کبريائي و ز جاه و جلال و شأن و مقام فروغ شمع هدايت که رأي روشن او [صفحه 168] انيس و مونس اقطاب ياور اوتاد جهانِ جود و کرامت سحابِ لطف و عطا بفيض خاک درش تشنه خضر و اسکندر هنوز نام و نشان از کنشت و کعبه نبود نشان ز سلسله موي اوست شامِ فراق ز خُمّ معرفتش عارفان زنند شراب بطوع و طبع خراجش دهند از دل و جان به پشت ماهي اگر دلدلش کند جولان بخواب ديده مگر برق ذوالفقار علي (ع) عليست (ع) قبله ي حاجات در يسار و يمين عليست (ع) ناظم ملک وجود از هر باب به حيرتم که چه گويم به مدح آن مولا بناي هر دو جهان را علي (ع) بود باني به رغم بيخبران از شراب عشق علي (ع) (شکيب) هر که بود آشنا بغير علي (ع) ديوان شکيب اصفهاني، ص 117 - 119.
غدير خم
فکند بر سر خورشيد سايه ي اقبال
زُدود ز آينه روزگار زنگ ملال
کشيد کار خلافت به اوج جاه و جلال
گرفت پرده ز اسرار ايزد متعال
ز پا فشاري در راه دين چو يافت مجال
نهاد پا به سر منبر آن همايون فال
به تشنه گان حقيقت رساند آب زُلال
بوصف سرور دين خسرو خجسته خصال
ز پاي تا بسر آئينه ي جلال و جمال
ببزم قرب ز ياقوت سُفت دُرّ مَقال
شکست پشت عدو را درست همچو هلال
زند به شير قوي رو به زبون دنبال
رواست پشّه اگر پيل را کند پامال
ز لطف عام پديد آورنده مه و سال
عديل و شبه و نظيرش تصوريست مُحال
نمود تيره تر از شام روز اهل ضَلال
ملاذ و ملجاء عُبّاد رهبر اَبدال[1] .
سپهر مَجد و مَعالي[2] محيط فضل و کمال
بدان مَثابه که بر شير دايگان اطفال
که بود درگه آن شاه قبله ي آمال
کِنايه از رخ دلجوي اوست صبحِ وصال
ز خوان مکرمتش ما سَوي خورند نَوال[3] .
به روم و هند اگر قيصر است اگر چيپال
بچشم ماه کشد توتيا ز گرد نِعال[4] .
کز آفتاب فلک را بود بلب تبخال
عليست (ع) کعبه ي آمال در جنوب و شمال
عليست (ع) ناظر غيب و شهود در هر حال
که همچو خامه در اوصاف اوست ناطقه لال
بر اين کلام نجويد حکيم اِستدلال
مدام ساغر صاحبدلان بود سَيّال[5] .
مقام مهدي قائم (عج) نداند از دَجّال
صفحه 168.