شکوهي تهراني (ميرزا عبد اللَّه)
غدير خُم، چو مَسکن بر نبي (ص) سلطان بطحا شد به ختم الانبياء آن روز، جبريل امين گفتا بشارت ده که از امر خداي فرد بي همتا ز امر حق، تو مي بايد وصيّ خويشتن سازي اجابت امر حق را کن ز جان و دل، در اين وادي بناي منبر عهدي نمود آن خسرو باذِل نبي (ص) دست علي (ع) بگرفت و بالا برد تا آنسان تجلّي کرد نوري از جمال حيدر (ع) صفدر مُخاطَب گشت بر آن قوم، گفتا احمد (ص) مرسل [صفحه 165] وصي و جانشين بر من، علي (ع) را کرد حق امروز علي (ع) نايب مناب شرع ختم المرسلين باشد بود قائم مقام شرع من، آن صف شکن، شاهي علي (ع) آن نقطه ي بالاي فاء فوق ايديهم لسان اللَّه و عين اللَّه و وجه اللَّه بوَد حيدر نجات آدم و نوح و خليل و موسي و عيسي جز اين عالم جز اين آدم هزاران عالم و آدم خرد قاصر بود از گفتن مدح و ثناي او کلام او کلام من، کلام من، کلام حق به بخّ لک زبان خويش بگشودند اصحابش از اين بگذشت چندي احمد (ص) مرسل ز دنيا رفت همان شخصي که بخّ لک همي مي گفت با حيدر (ع) نمي دانم چه بغضي داشت آن بيدادگر، با دين [صفحه 166] سه روز از بعد مرگ احمد (ص) امجد به گستاخي زد اوّل آتشي سوزان، ز بغضش آن سرايي را چنان در، شعله ور گرديد در آن روز دهشت زا نمي دانم چه آمد بر سر زهراي (س) مرضيه برفت از هوش زهرا (س) و پس از آني به هوش آمد نگون گردي ز رفتار کجت اي چرخ دون پرور همان شاهي که دست بيعتش دادند نامردان بروي مسند شرع نبي (ص)، بنشست آن شومي «شکوهي» از وقوع مسجد و از بردن حيدر (ع) شاهکار خلقت، ص 77-80. [صفحه 167]
رشک طور سينا
نزول جبريل، از جانب باري تعالي شد
که يا احمد، تو را فرمان، چنين از حيّ يکتا شد
علي (ع) بر تو وصيّ و بر تمام خلق، مولا شد
همان شاهي که هستي از وجود او مهيّا شد
تو را قائم مقام از حق، ولي اللَّه والا شد
فراز منبر رفعت، به سرعت شاه بطحا شد
همه ديدند مهر و ماه، در يکجا هويدا شد
تو گفتي سر به سر آن دشت، رشک طور سينا شد
به من جبرئيل نازل، از بر حيّ توانا شد
هر آن کس سر بپيچد ز امر حق، بيگانه با ما شد
ولي اللَّه و مولا خلق را ز اعلي و ادني شد
که از سرپنجه اش فاني، بقاي لات و عُزّا شد
که معراجش ز معراج نبي (ص) يک قبضه بالا شد
به شأنش نازل از حق، سوره ي انّا فتحنا شد
ز دست باذِلِ مير يد اللهي هويدا شد
بنا از دست قدرش در جهان کل اشيا شد
خدا مدّاح ذات مرتضي، در عرش اعلا شد
مطيع امر او وارسته در دنيا و عقبا شد
چو بر ايشان، از اين کين گونه حلّ هر معما شد
که از داغش دل زهرا(س) و حيدر (ع) لاله آسا شد
پي تخريب دين و مکتب آئين، مهيّا شد
که از او ظلمها بر دين حق، در دار دنيا شد
به سوي بيت احمد (ص)، با گروهي راه پيما شد
که جبريل امين خادم، بر آن کاخِ مُعلّا شد
که دودش هم چو شام تيره روي چرخ مينا شد
که با سقط جنين، نقش زمين، آن ماه سيما شد
به صوت يا علي (ع)، چون بلبل شوريده گويا شد
ز رفتار کج تو راستي، بس فتنه برپا شد
گرفتار کمند ظلم بي پايان اعدا شد
که تا روز قيامت، باعث اِفساد دنيا شد
سخن کوته که پر خون، قلب زار پير و برنا شد
صفحه 165، 166، 167.