شفق خراساني (محمدجواد)











شفق خراساني (محمدجواد)



بيعت با خورشيد


چه روي داده که مهتاب دلپذير شده است
ستاره دستخوش طلعت منير شده است


مگر سپيده دمِ بيعت است با خورشيد
که مِهر گوشه نشين، ماه گوشه گير شده است


خبر رسيد که با حکم کاروان سالار
قرار قافله در ساحل غدير شده است


صفاي باغ ولايت- که سبز باد مدام-
ز دلنوازي اين بِرکه در کوير شده است


امين وحي هم احرام بست از اين ميقات
که بار عاطفه، گلفرش اين مسير شده است


فرشته گفت: که يا ايّها الرسول بخوان
بخوان حديث ولا را که دير دير شده است


به حکم روشن «ما اُنزِلَ اِلَيک» اينک
رسول (ص) از پي ابلاغ ناگزير شده است


فضا ز عطر نَفَسهاي پاکِ پيغمبر (ص)
پر از شميم بهشتي است دلپذير شده است


ز شوق آمدنش دشت پَرنيان پوشيد
ز فيض مقدم او موج شِن، حرير شده است


صدا صداي رسول خداست در صحرا
سکوت سايه ي سنگين آبگير شده است


به هر که رهبر و مولا منم، علي (ع) مولاست
و اين علي است که بر مؤمنان، امير شده است


خوشا سعادت آزاده اي علي (ع) پيوند
که در حصار تولّاي او اسير شده است


پس از حبيب خدا، محور هدايت اوست
که مِهر او سبب صافي ضمير شده است


امين مرز تشيّع، «اميني» نستوه
به عشق اوست که علّامه ي شهير شده است


شهيد شيوه ي آزادگي و شاهد وحي
حماسه ساز بلنداي «الغدير» شده است


طلايه دار ظفرمندي از قبيله ي علم
که در حريم ولايت خطرپذير شده است


کسي که در ره احياي اين سترگ پيام
زده است سينه به دريا به کام شير شده است

[صفحه 161]

قدم گذاشت به راه و ز خود گذشت آري
کسي که سالک اين خطه ي خطير شده است


به مرزباني رسم تشيّع علوي
مجاهدي است کمر بسته و دلير شده است


علي (ع) است آن شب قدري که ناشناخته ماند
که پيش مرتبتش آسمان حقير شده است


به ياد غربت او در بهار خاطر من
بنفشه با دل خونين بهانه گير شده است


مدينه شاهد مظلومي علي (ع) است ولي
چه شد که فاطمه از جان خويش سير شده است


من از جمال شقايق به لاله گفتم، گفت:
شکوه شعر «شفق» ارغوان نظير شده است[1] .

[صفحه 162]



صفحه 161، 162.





  1. از کعبه تا محراب، ص 43-44.