سعيد اصفهاني (رضا صغيرا)
درفش گل برفراشت کاوه ي فصل بهار نديد ضَحّاک دي چاره به غير از فرار دشت و دمن خرّمي همچو بهشت برين پيک صبا مي رسد مگر ز دشت ختن گشته بشير طرب نسيم گل پيرهن به رغم درد فراق به وصل گردد قرين ساقي در اين زمان بيار جام شراب به کيش رندان بود باده کشيدن صواب [صفحه 143] که در ازل شد به مِي آب و گل من عجين بيا و جامي بده ز باده ي سلسبيل تا که شوم مدح خوان به مرشد جبرئيل وصي شد و جانشين به خاتم المرسلين ز امر حق جبرئيل به روز خم غدير خواند ز بعد درود حکم خداي خبير امر وصايت بر اوست ز امر جان آفرين گر نرساني به خلق ولايت مرتضي (ع) پس به فرود آمدن امر شد از مصطفي که بايد اکنون شدن جمع در اين سرزمين شدند اصحاب وي چو زين ندا باخبر انجمني ساختند به گرد خيرالبشر تا بنيوشند چيست پيام سلطان دين پس ز جهاز شتر به امر ختمي مآب (ص) بر سر منبر نشست چون به فلک آفتاب تا بگشايد دري به روي اهل يقين ز بعد حمد خدا راهبر انس و جان گفت به صوت رسا که از خداي جهان سه نوبتم جبرئيل داده پيامي چنين کنون ز من بشنويد ز قول حق اين کلام ز امر يزدان به من گشت نبوّت تمام علي (ع) و اولاد اوست براي من جانشين به طلعت کردگار آيت و مظهر عليست (ع) به سالکان طريق هادي و رهبر عليست (ع) عليست (ع) آري امير به جمله ي مؤمنين به حبّ و بغض علي دهد خداي کريم [صفحه 144] بغضش نار و عذاب حُبش خُلد و نعيم مهرش بر چنگ دوست بود چو حبل متين اگر بر آني شوي در دو جهان رستگار چو نيست غير از علي (ع) شافع روز شمار که هست بر لطف او چشم «سعيد» حزين گلبن اميد ص 25-28 [صفحه 145]
بهاريه و توصيف عيد غدير و مدح امام علي (ع)
دوباره بر تخت گل گرفت بلبل قرار
يافت به فرخندگي ز مقدم نوبهار
که مي تراود عبير ز طُرّه ي ياسمن
مگر که يعقوب دل رهد ز بيت الحزن
که شاهد گلعذار گرفت از رخ نقاب
به ساغري تا ابد بساز دل را خراب
که هست فيضش مرا به راه مستي دليل
آنکه به خم غدير به امر رب جليل
از پي امري بزرگ به مصطفي (ص) شد بشير
که بعد تو مرتضي (ع) است به اهل ايمان امير
نکرده اي اهتمام به نشر دين خدا
منادي از حکم او داد به مردم ندا
به امر سالار دين خرد و کلان سر به سر
جمله چو حِربا به مهر دوخته بر او نظر
ساخته شد منبري از پي نشر خطاب
تا که بگيرد نقاب ز چهره ي بوتراب (ع)
گشود چون غنچه لب فشاند دُرّ بيان
رسيده امري مرا کز پي تبليغ آن
هم رسد از حاضرين به غائبين اين پيام
هست علي (ع) بعد من براي مردم امام
به جن و انس و ملک سيد و سرور عليست (ع)
به دوستان شفيق معين و ياور عليست (ع)
به دوستانش جنان به دشمنانش جحيم
قهرش بر جان خصم بود عذاب اليم
باش غلامي مطيع به شاهِ دُلدُل سوار
ز دامن مهر او دست طلب برمدار
صفحه 143، 144، 145.