سعيد اصفهاني (رضا صغيرا)[1]
غديريه در مدح امام علي (ع) ز جاي خيز کنون ساقي فرشته سير بِبر ز دل غم هجران به نام نامي وصل کنونکه موسم عيش است و باده نوشيدن مرا به آب حيات شراب احيا کن کنونکه شاهد غيبي ز رخ گرفته نقاب به ياد طُرّه ي پرچين آن پري رخسار اگرنه موسم وجد است از چه رو ياران اگرنه عيد وصال است عاشقان ز چه رو بلي به امر خداي جهان علي (ع) امروز به شاه کشور توحيد در چنين روزي به حکم آيه بَلِّغْ رسول (ص) عالميان گرفت دست علي (ع) را و اينچنين فرمود رسيده است سه نوبت مرا پيام امروز به هر کسي که منم سيد و منم مولا همين عليست (ع) که در آسمان عز و شرف همين عليست (ع) که باشد رسول (ص) را بن عم [صفحه 142] همين عليست (ع) که باشد کتاب را مُظهِر همين عليست (ع) که اوّل رموز هر دو جهان همين عليست (ع) که بودي به انبيا ناصر همين عليست (ع) که در روزهاي سخت نبرد همين عليست (ع) که از کافران به عرصه ي جنگ همين عليست (ع) که افکند در صف ميدان همين عليست (ع) که با پنجه يداللهي همين عليست (ع) که باشد به پيشگاه خدا همين عليست (ع) که مهرش بود کليد جنان همين عليست (ع) صراط و همين علي (ع) ميزان همين عليست (ع) که همچون «صغير» از دل و جان گلبن اميد ص 20 -23
.
بساط عيش و نشاطي به بزم ما گستر
به يک پياله مرا مست کن در اين محضر
بريز باده هستي فروز در ساغر
که گشت هستيم از سوز هجر خاکستر
نموده طلعت خود را به عاشقان دلبر
سپند و عود فراوان بريز بر مِجمر
نموده اند به شادي لباس عيش بِبر
زنند خنده ي شادي به روي يکديگر
گرفته خط ولايت ز دست پيغمبر (ص)
رسيد امر امامت ز جانب داور
گرفت جاي به خم غدير بر منبر
به آن جماعت حاضر ز کهتر و مهتر
براي امر ولايت ز خالق اکبر
عليست (ع) سيد و مولا و منجي و رهبر
چو آفتاب عيانست بر شما يکسر
همين عليست (ع) که باشد بتول را همسر
همين عليست (ع) که باشد خداي را مَظهَر
به امر نافذ او گشته صادر از مصدر
همين عليست (ع) که باشد به اولياء سرور
جز او نبود که اسلام را شود ياور
کشيده است به دست خدائيش کيفر
گهي به تيغ سر از عمرو و گاه از عنتر
ز جاي کند به نيروي حق در از خيبر
شفيع خيل محبان به عرصه ي محشر
همين عليست (ع) که بغضش بود عذاب سَقر
هم او قسيم بهشت است و ساقي کوثر
به آستانه ي قدرش «سعيد» سايد سر
صفحه 142.