سروي (قاسم سرويها)











سروي (قاسم سرويها)



مهر تابان ولايت


مهر تابان ولايت شد نمايان در غدير
باز بخشيد اين بشارت خلق را جان در غدير


خوان و احسان و کرم گسترد يزدان تا کند
عالَمي را بر سر اين سفره مهمان در غدير


از طواف کعبه امروز آنکه برگردد يقين
حج او مقرون بود با عهد و پيمان در غدير


وه، چه غوغايي است در آن سرزمين از جوشِ خلق
موج انسان بين بيابان در بيابان در غدير


از جهاز اشتران شد منبري آراسته
با شکوهي برتر از تخت سليمان در غدير


بر سر دست نبي (ص) تهليل گويان مرتضي (ع)
اشک شوق از ديده مي بارد چو باران در غدير


اقتران مهر و مه دارد تماشا، ني عجب
گر شود جبريل هم آيينه گردان در غدير


دل دَرون سينه طغيان کرد و هوش از سر پريد
تا طنين انداز شد آيات قرآن در غدير


سينه ي پاک پيمبر (ص) گشت سرشار از شعف
آيه ي «بَلِّغْ» چو نازل شد ز يزدان در غدير


تا ز «اَکْملتُ لَکُمْ» پر شد فضا، جبريل گفت
با خود آوردم پيام از حيّ سبحان در غدير


مصطفي (ص) تا مرتضي را همچو جان دربر گرفت
يوسفش را کرد پيدا پير کنعان در غدير


تا علي (ع) شد جانشين خاتم پيغمبران (ص)
آشکارا شد همه اسرار پنهان در غدير


هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست
اين ندا پيچيد در گوش بزرگان در غدير


خاطر اهل ولا زين گفته شد اميدوار
نااميد از رحمت حق گشت شيطان در غدير


تا جهان را از عدالت پر کند همچون نبي (ص)
مرتضي (ع) بگرفت از او منشور و پيمان در غدير


از نبوّت در جهان اسلام اگر شد منتشر
شد ولايت دين يزدان را نگهبان در غدير


در حقيقت شد مسلمان هر که با اخلاص داد
دست بيعت با علي (ع) مانند سلمان در غدير


گر به صدق و راستي آيد سوي اين آبگير
هر خطاکاري شود پاکيزه دامان در غدير

[صفحه 140]

شد جهان روشن ز انوار اميرالمؤمنين (ع)
چلچراغ عشق و ايمان شد فروزان در غدير


«سَرويا» شکر خدا در موسم حجّ وداع
دين حق رونق گرفت و يافت سامان در غدير


نسيم غدير ص 87

[صفحه 141]



صفحه 140، 141.