ساکت اصفهاني (ميرزا محمدحسن)
چو کرد اراده ي خلقت خداي عزوجل نه روز بود و نه شب در ميان نه ماه و نه سال ز اصل بود يکي نور و پنج قسمت شد اگر چه بر سر دست تو هست پنج انگشت خدا به صورت خود آفريد آدم را لطيفه ايست که حق را در او بود مقصود عليست (ع) آنکه بود مظهر تمام صفات عليست (ع) آنکه نهد پا به دوش پيغمبر (ص) عليست (ع) آنکه به شب خُفت در فراش نبي (ص) عليست (ع) آنکه به جنگش نديد دشمن پشت عليست (ع) آنکه ز تيغش چو بيد مي لرزيد عليست (ع) آنکه چو آئينه ات شود روشن بهشت يار علي (ع) را در آستين باشد عليست (ع) آنکه پيمبر (ص) به روز خم غدير گرفت بازوي او را و رفت بر منبر براي آنکه شود شرع انورش باهر مناديان حق از هر طرف ندا کردند بپاي منبر پيغمبر (ص) آمدند همه [صفحه 133] هر آنچه گفت نبي (ص) در حق علي (ع) ولي به اتفاق خلايق شدند يکسر جمع نداي حق بشنيدند و جملگي گشتند حرام زاده شود گر کَسَل عجب نبود حلال زاده شناسد علي و آلش را ز مهر او همه گرديده بي خبر از خويش يک از صفاتش حلّال مشکلات بود اگر به چشم حقيقت کسي در او نِگرد شها مديح تو ثبت است در جرايد لوح پس از خدا توئي از کلّ کاينات اَقدم فضايل تو چراغي است در زُجاجه ي دل ولايت تو نعيمي در او نه خوف و نه بيم شها تو دامن خود را به دست ساکت دِه که سير روي تو بيند در آندم آخر ديوان ساکت ص 14-16 [صفحه 134]
غديريه و مدح يعسوب الدين اميرالمؤمنين علي (ع)
محمّد (ص) و عليش (ع) بود خلقت اوّل
که آفريد خدا نور احمد (ص) مرسل
هر آنکه غير يکي داند او بود اَحول
تو جمله را همه يکدست خوانيش به مثل
اگر چه نيست مر او را نظير و شِبه و بَدل
در اين حديث مُفصّل که گويمت مُجمل
که کارهاي خدائي گرفت از او فيصل
براي کندن از طاق کعبه لات و هُبل
نبي (ص) به غار شد و جاي خواب کرد بَدل
به روز معرکه در بدر و نهروان و جَمل
به روز هَيجا چون بيد فارِسِ يَليَل
به مهر او دل خود را اگر دهي صِيقل
زَهي به نيّت خالص خَهي به حُسنِ عمل
به امر خالص بي چون خدايِ عزوجل
چه منبري که در آنجا شد از جهاز جَمل
براي آنکه شود دين کاملش اَکمل
که الصلا همه اي شهريان و اهل جَبل
که گشته بود ز حق آيه ي عطا مُنزَل
به جان قبول نمودند عالي و اَسفل
ز جن و انس و مَلک جمله تا به اهل قُلل
حلال زاده مُفرِّح حرام زاده کَسَل
چنانکه مي کند از بوي گُل فرار جُعَل
که کرده است قبول ولايتش ز ازل
ز عشق او همه گرديده مست و لايَعقل
که مشکلي به جهان ز او نمانده لايَنحل
خداي بيند اگر ديده نبودش اَحول
کشيده بر سر هر صفحه اش قلم جدول
پس از نبي (ص) توئي از جمله انبيا افضل
که کرد روشن از او مي توان دو صد مَشعل
محبت تو شرابي است در او نه غِش و نه غَل
فتد دمي که گريبان او به دست اجل
بگو دمي به اجل يا علي که لاتَعجل
صفحه 133، 134.