رسا (دکتر قاسم)
مي رسد از خُم ندائي دلپذير از دَراي کاروان، خم در خروش دست افشان از نشاط افلاکيان سالکان راه حق را زير پاست از سفارتخانه ي کبراي حق از حريم کبريا آمد سروش کرد روشن صحنه ي اسلام را از وداعِ کعبه چون شد رهسپار در غدير خم بشاه انبيا کاي محمّد (ص) کن رسالت را تمام بر علي (ع) امرِ ولايت را سپار از جهاز اشتران آماده ساخت خواند بر منبر پس از حمدِ خداي کاين علي (ع) باشد ولي کردگار [صفحه 124] نور او سر گشتگان را رهنما پارسائي عارف و بيدار دل بر ضعيفان پيشوائي مهربان اوست اقليم قَدَر را حکمران در شجاعت شهسواري بي قرين رهبر آزادگان کز روي لطف بارِ ذلّت گيرد از دوش گدا در فنون رزم سرداري بزرگ جملگي دادند با دست خداي مدعي را با علي (ع) هرگز مسنج جز مسير حق (رسا) راهي مپوي ديوان رسا، ص 58 - 59.
صحنه ي غدير
کز ره آمد کارواني با بشير
وز خروش خم، جهاني پر صفير
پاي کوبان از طرب برنا و پير
نرمتر خار مغيلان از حرير
با همايون نامه نازل شد سفير
تا گشايد پرده از رازي خطير
صحنه ي تاريخي عيد غدير
خواجه ي لولاک با جمعي کثير
گشت فرمان صادر از حي قدير
کن فضا را روشن از بدر منير
کاو بود شايسته ي تاج و سرير
منبري پيغمبر (ص) روشن ضمير
خطبه اي شيوا و نغز و دلپذير
بعد من بر خلق مولي و امير
لطف او افتادگان را دستگير
رهبري دانا و بينا و بصير
بر ستمکاران اميري سختگير
اوست ديوان قضا را سر دبير
در عَدالت شهرياري بي نظير
بندِ غم بگشايد از پاي اسير
گردِ محنت شويد از روي فقير
در مقامِ فضل اُستادي شهير
دستِ بيعت از صغير و از کبير
(گر چه باشد در نوشتن شير شير)
هست راه رستگاري اين مسير
صفحه 124.