خوشدل تهراني
در غدير خم نبي (ص) خِشت از سر خُم برگرفت از خُم خمر خلافت در غدير خم بلي گوش گردون گشت کر از هاي و هوي مِيْ کشان يکطرف شوري بپا سلمان کند عمّاروار دوستان را گاهِ شادي شد به رغم دشمنان خواست تا بر جام، سنگ اندازد آن مَشؤم خصم سنگ بر پيمانه افکندن ز بَد مستي چه سود آري آري مرتضي (ع) بر مَسند احمد (ص) نشست تا به پايان آورَد امر رسالت را رسول (ص) ساخت منبر از جهاز اشتران شاه حجاز تا «يَدُ اللَّهَ فَوقَ اَيْدِيهِمْ» عيان گردد به خلق آسمان يا لَيْتَني کُنْتُ تُرابْ از دل سرود گفت «هر کس را منم مولا علي مولاي اوست» جانشين و قاضي دين و وصي من عليست بين امواج مخالف کشتي دين خداي بُد هماي طبع من بشکسته پَر از سنگ غم «خوشدل»از فيض مديح شاه مردان مرتضي (ع) غدير در شعر فارسي، ص 150 - 151. [صفحه 120]
در غدير خم نبي...
خشت از خمّ ولاي ساقي کوثر گرفت
ساقي کوثر (ع) زدست مصطفي (ص) ساغر گرفت
کز ميِ حُبّ علي (ع) امروز مستي درگرفت
يکطرف ميخانه را مقداد چون بوذر گرفت
خواجگيّ خواجه ي قنبر ز دل غم برگرفت
سنگ بارانش خدا از طارم اَخْضَر گرفت
سنگ بر سر زن که جاي مصطفي (ص) حيدر گرفت
آري آري «هَلْ اَتي» از «اِنَّما» افسر گرفت
دامن هِمّت پِي ابلاغ «بَلِّغْ» برگرفت
صاحب منبر مکان بر عرشه ي منبر گرفت
دست پيش آورد و دست حيدر صفدر (ع) گرفت
بوتراب آندم که جا بر دست پيغمبر (ص) گرفت
حيدرش سَروَر بوَد آنکو مرا سرور گرفت
اين بگفت و بازوي آن شاه گردون فر گرفت
از تلاطم ايمني با لنگر حيدر (ع) گرفت
باز از عشق علي (ع) زي اوج معني پَر گرفت
حالي از تيغ زبان، مُلک سخن يکسر گرفت
صفحه 120.