خوشدل تهراني











خوشدل تهراني



در غدير خم نبي...


در غدير خم نبي (ص) خِشت از سر خُم برگرفت
خشت از خمّ ولاي ساقي کوثر گرفت


از خُم خمر خلافت در غدير خم بلي
ساقي کوثر (ع) زدست مصطفي (ص) ساغر گرفت


گوش گردون گشت کر از هاي و هوي مِيْ کشان
کز ميِ حُبّ علي (ع) امروز مستي درگرفت


يکطرف شوري بپا سلمان کند عمّاروار
يکطرف ميخانه را مقداد چون بوذر گرفت


دوستان را گاهِ شادي شد به رغم دشمنان
خواجگيّ خواجه ي قنبر ز دل غم برگرفت


خواست تا بر جام، سنگ اندازد آن مَشؤم خصم
سنگ بارانش خدا از طارم اَخْضَر گرفت


سنگ بر پيمانه افکندن ز بَد مستي چه سود
سنگ بر سر زن که جاي مصطفي (ص) حيدر گرفت


آري آري مرتضي (ع) بر مَسند احمد (ص) نشست
آري آري «هَلْ اَتي» از «اِنَّما» افسر گرفت


تا به پايان آورَد امر رسالت را رسول (ص)
دامن هِمّت پِي ابلاغ «بَلِّغْ» برگرفت


ساخت منبر از جهاز اشتران شاه حجاز
صاحب منبر مکان بر عرشه ي منبر گرفت


تا «يَدُ اللَّهَ فَوقَ اَيْدِيهِمْ» عيان گردد به خلق
دست پيش آورد و دست حيدر صفدر (ع) گرفت


آسمان يا لَيْتَني کُنْتُ تُرابْ از دل سرود
بوتراب آندم که جا بر دست پيغمبر (ص) گرفت


گفت «هر کس را منم مولا علي مولاي اوست»
حيدرش سَروَر بوَد آنکو مرا سرور گرفت


جانشين و قاضي دين و وصي من عليست
اين بگفت و بازوي آن شاه گردون فر گرفت


بين امواج مخالف کشتي دين خداي
از تلاطم ايمني با لنگر حيدر (ع) گرفت


بُد هماي طبع من بشکسته پَر از سنگ غم
باز از عشق علي (ع) زي اوج معني پَر گرفت


«خوشدل»از فيض مديح شاه مردان مرتضي (ع)
حالي از تيغ زبان، مُلک سخن يکسر گرفت


غدير در شعر فارسي، ص 150 - 151.

[صفحه 120]



صفحه 120.