ثقفي تهراني (ميرزا محمّد)











ثقفي تهراني (ميرزا محمّد)



امام مبين


اگر تراست به سر شور عشق حيّ قدير
بنوش جام مي معرفت ز خمّ غدير


ز غير دوست نگردد دل تو پاک، مگر
به آب مهر وليّ خدا شود تطهير


علي عالي اعلي که نام او به ازل
ز نام حق مشتق بر ساق عرش شد تحرير


امام بر حق بود و به حکم حق گرديد
وليّ امر قضا و قدر گه تقدير


خدا چو خواست کند آشکار شأنش را
نمود امر نبي (ص) را و اين چنين تحذير


که گر به خلق نسازي عيان مقام علي (ع)
بدان در امر رسالت نموده اي تقصير


چو شد نبي (ص) مکرّم به حکم حق ملزم
روا نديد در ابلاغِ آن دگر تأخير


گرفت بازوي مولا و پس بلند نمود
به روي دست خود آنگه براي خلق کثير


ز بعد حمد خدا و گرفتن اقرار
بر اولويّت خود کرد اين چنين تقرير


که من به هر که بُدم صاحب اختيار و ولي
پس اين عليست (ع) به او صاحب اختيار و امير


دعا نمود از آن پس به دوستانش و کرد
به دشمنانش نفرين که بُد بشير و نذير


عدوش بخٍّ بخٍّ گفتا و رخ ز حکم بتافت
که بُد به ظاهر تعظيم و باطنش تحقير


به مَرّ حق چو علي کار کرد، تلخ آمد
به کام خلق ولايش، خصوص نفس شرير


وليّ مطلق حق آن بود که در همه عمر
نکرد سجده بجز بهر کردگار قدير


عليست (ع) مظهر اسماء حق به وقت ظهور
عليست (ع) مخزن اسرار حق به سرّ ضمير


عليست (ع) اسعد و اتقي و ز هر سعيد و تقي
عليست (ع) اعلم و اشجع ز هر عليم و دلير


علي وصيّ رسول و عليست (ع) زوج بتول
ابوالائمّه و بر مؤمنان يگانه امير


علي وليّ و علي والي و علي مولا
عليست (ع) ساقي کوثر، قسيم خلد و سعير

[صفحه 102]

به وقت مهر، علي مهربان و خاتم بخش
به گاه قهر، علي قهرمان و افسرگير


فزود رونق اسلام چون گرفت عَلَم
زُدود کفر ز گيتي کشيد چون شمشير


گشود باب معارف چو رفت بر منبر
ببست راه مظالم نشست چون به سرير


عليست (ع) مالک ملک وجود و منبع جود
براي طاعت او گشته مهر و مه تسخير


ببين به وقت نمازش نمود شمس رجوع
بدان گرفته ز حق اختيار هر تدبير


خداش مي نتوان خواند و از خداش جدا
مدان که قابل بخشش نباشد اين تقصير


نکرده احصا فضلش بجز خدا در ذکر
از آن شده است امام مبين بدو تفسير


اگر چه قرآن در مدح اوست يکسره ليک
عطا بما نشود از کثير، غير يسير


ز حق کسي ننموده ست چون علي تقديس
چو حق کسي ننموده ست از علي تقدير


علي ز بعد نبي (ص) اشرف است از همه خلق
اطاعتش شده مفروض بر صغير و کبير


به نصّ «انفسنا» شد ز انبيا افضل
ز عيب و نقص مبرّي به آيه ي تطهير


علي معين همه انبيا بُدي در سِرّ
چنانکه بهر محمّد شد آشکار نصير


علي ز روز ازل بود با نبي (ص) توأم
شدند خلق ز يک نور، پادشاه و وزير


نبي براي علي بُد مربّي و استاد
علي براي نبي بود پشتبان و ظهير


نَبي به نصّ نُبي منذر است و او هادي
مزيّتي نبود بيش از اين به نزد بصير


به حبّ او شده تعيين، شخص پاک نژاد
ز بغض او شده تشخيص، هر پليد شرير


شبي به جاي نبي خفت و حيرت آور گشت
چو شد به چشم ملايک مصوّر آن تصوير


به روز خندق زد ضربتي به عمرو که شد
فزون ز طاعت جنّ و بشر به نصّ شهير


علي بود اسد اللَّه و حيدر کرّار
نمود حمله به دشمن چو شير بر نخجير


سه روز از خود و اهلش طعام باز گرفت
از آن نمود يتيم و اسير و مسکين سير


غذا نخورد و غزا کرد و از قضا گرديد
حبيب خاص خدا و امير خيبرگير


چو پا نهاد به دوش رسول در کعبه
نمود مولد خود را ز لوث بت تطهير


ثناي او شده واجب به هر وضيع و شريف
عطاي او شده واصل به هر غنيّ و فقير


اگر چه نيست در اَنظار دوستان ظاهر
بشو به او متوسّل که حاضر است و خبير


به خاک درگه او نِه جبين و دل خوش دار
که بهتر است ز آب حيات در تأثير


مس وجود خود از آن طلا نما و بدان
که جز مودّت او نيست در جهان اِکسير

[صفحه 103]

بگير از در فضلش سعادت دو جهان
که هست در بر اِفضال او متاعِ حقير


مرا اميد شفاعت از اوست در محشر
که خاک من شده با آب مهر او تخمير


من آن کسم که جوان بودم و ثنا گويش
چگونه دم نزنم حاليا که گشتم پير


ولي ز مدحش يک از هزار گفته نشد
که بود فضلش بي انتها و عمر قصير[1] .

[صفحه 104]



صفحه 102، 103، 104.





  1. نسيم غدير، ص 45.