کسائي مروزي[1]
اولين شعر فارسي در مدح مولا اميرالمؤمنين حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام سخني با اهل سنت فهم کن گر مؤمني فضل اميرالمؤمنين فضل آنکس کز پيمبر (ص) بگذري فاضل تر اوست فضل زَينُ الأصفيا، داماد فخر انبيا (ص) اي نواصب گر نداني فضل سرّ ذوالجلال «قُل تَعالَوْا نَدْعُ» برخوان ور نداني گوش دار «لا فتي الّا علي» برخوان و تفسيرش بدان آن نبي (ص) وز انبيا کس ني به علم او را نظير آن چراغ عالم آمد وز همه عالم بديع آن قَوام علم و حکمت چون مبارک پي قِوام از مُتابع گشتن او «حور» يابي با «بهشت» اي بدست ديو ملعون، سال و مه گشته اسير گر نجات خويش خواهي در سفينه ي نوح شو دامن اولاد حيدر (ع) گير و از طوفان مترس [صفحه 80] گر نياسايي تو هرگز روزه نگشايي به روز بي تولّي بر عليّ (ع) و آل او دوزخ تُراست هر کسي کو دل به نقص مرتضي (ع) معيوب کرد اي بکرسي برنشسته «آية الکرسي» بدست گر به تخت و گاه و کرسي غرّه خواهي گشت خيز سيصد و هفتاد سال از وقت پيغمبر (ص) گذشت منبري کالوده گشت از پاي مروان و يزيد مرتضي و آل او با ما چه کردند اي دريغ کان همه مقتول و مسمومند و مجروح از جهان اي «کسائي» هيچ منديش از نواصب وز عدو غدير در شعر فارسي، ص 125 تا 123. [صفحه 81]
.
فضل حيدر شير يزدان مرتضاي (ع) پاکدين
فضل آن رکن مسلماني امامُ المتّقين
کافريدش خالق خلق آفرين از آفرين
آيت «قربي» نگه کن وان «اصحاب اليمين»
لعنت يزدان ببين از «نَبْتَهِلْ» تا «کاذِبين»
يا که گفت و يا که داند گفت جز «روح الأمين»؟
وين ولي (ع) وز اوليا کس ني به فضلْ او را قرين
وين امام امّت آمد وز همه امّت گزين
وين معين دين و دنيا وز منازل بي معين
وز مخالف گشتن او «وَيل» يابي با «اَنين»
تکيه کرده بر گمان، برگشته از «عَيْنُ اليَقين»
چند باشي چون رَهي تو بينواي دل رَهين
گِرد کِشتي گير و بنشان اين فَزَع اندر پسين
وز نماز شب هميدون ريش گرداني جبين
خوار بي تسليمي از تسنيم و از خلد برين
نيست آنکس بر دل پيغمبر (ص) مکّي مکين
نيش زنبوران نگه کن پيش خوان انگبين
سجده کن کرسي گران را در نگارستان چين
سير شد منبر ز نام و خوي سِکّين و تَگين
حقّ صادق کي شناسد وان زين العابدين
يا چه خلعت يافتيم از مُعتصم يا مُستعين
وين همه ميمون و منصورند اميرالفاسقين
تا چنين گويي مناقب دل چرا داري حزين؟
صفحه 80، 81.