آشفته (جعفر رسول زاده)











آشفته (جعفر رسول زاده)



رباعيّات عيد غدير


خورشيد ز شوق راه را گم مي کرد
صحرا همه لب بود و تبسّم مي کرد


بر پاکي و شايستگي اش ايمان داشت
آن را که نبي (ص) امام مردم مي کرد


فرمود هر آنکه لايق عهد خداست
اينست علي (ع) آنکه امام و مولاست


يک عدّه ز شعله ي حسد دود شدند
چون گفت ولايت علي (ع) امر خداست


با دوست دعاي وال من والاه است
با خصم خروش عاد من عاداه است


زين دو تو بگو کدام را هست سزا؟
دستي که ز دامن علي (ع) کوتاه است


از صداي سخن عشق، ص 110.