يحيي اصفهاني (مدرّس)











يحيي اصفهاني (مدرّس)



في وصف الغدير و ثناء الامير (ع)


غدير خم شد، خُم خُم، مي غدير بيار
چو بگذرد ز گنه خالق قدير بيار


لَکَ البِشارَةُ بُشْري لَک اي بشير بيار
بياد شير حق و کوري شرير بيار


مرا دوباره به پستان شوق شير بيار
که گشت شير خدا را شراب حق به اَياغ


به روبهان گو امروز روز شيران است
به ذوالفقار بَرَد دست هر که شير آن است


ز بهر کفر کنون روز قطع شريان است
سرور اهل نظر کوري شريران است


بشير پنجه زدن، گر به روبه رو به آسان است
ز خشک مغزي دشمن مرا تر است دماغ


پديد گشت به تعيين نقد و قلب محک
به عشرتند همه وحش و طير و جن و ملک


به شاديند همه از سَماک تا بِسَمَک
بگو به آنکه بِدل داشت قصد غصب فدک


بشير پنچه زدن نيست طرز سيرت سگ
شکار کردن سيمرغ نيست قدرت زاغ


بيا ببين علي اللهيان چو ابراهيم
چه خوش ميان گلستان آتشند مقيم


ميان آذر نمرود فتنه اند سليم
شده است از بت و بتگر کمر چو دل بدو نيم


علي (ع) شناخته نشناختند حيّ قديم
وگر نه بهتر از ايشان نداشتيم سُراغ


بيا ببين که نواصب چگونه اند ذليل
همه حقير و فقير و همه سقيم و عليل


سَبَل بديده و گم کرده اند جمله سَبيل
سوي سَبيل بلاشان غراب گشته دليل


نموده چيره بگل خار زشت را بجميل
گزيده زاغ به طاووس و راغ را بر باغ

[صفحه 314]

غرض بخم غدير احمد (ص) بشير نذير
به امر حضرت خلاق کردگار قدير


ز راز حق همه اصحاب را نمود خبير
عيان نمود که بر مؤمنان علي (ع) است امير


رسيد امر که ظاهر کند به خم غدير
که صبغة اللَّه خم را علي (ع) بود صَبّاغ


خداي نيست بل آئينه ي خداست علي (ع)
نه عين بار خدا نز خدا جداست علي (ع)


بجاه و مرتبه از ماسوا سواست علي (ع)
برفعت نبي (ص) و فَرّ کبرياست علي (ع)


مفاد سوره ي يس و الضحي است علي (ع)
از او به چشم رسول است سرمه ي مازاغ


نبود منبر و آماده گشت چون زقتب
از آنچه بود بهمراه شه ز خيل عرب


همه گذشته و آينده را نمود طلب
جدا نمود به امر خدا خَزَف ز ذَهَب


کمال داد به دين خدا و نعمت رَب
نمود نعمت بيحدِّ کبريا إسباغ


چو دست يافت به دست خدا زجا برخاست
خطاب کرد که تبليغ من ز امر خداست


به هر که سيّد و مولي منم علي مولاست
که در عُلُوّ مقام از همه علي اعلاست


ز پاي تا به سر آئينه ي خداي نماست
ز بندگيش ملک را به جبهه باشد داغ


ز ماسوي به خدا از خدا علي است علي (ع)
به جاه و مرتبه از ماسوي علي است علي


بزرگ آينه ي کبريا علي است علي (ع)
عَري ز کِبر و بَري از ريا علي است علي


به گمرهان سُبُل رهنما علي است
علي (ع) ز بهر ظلمت قبراست دوستيْشْ چراغ


علي است جَلَّ جلالُه چو کبريا به جلال
علي است عَزَّ خصالُه چو مصطفي به خصال


علي است عَمَّ نَوالُه مه سپهر نوال
علي است دامَ کمالُه دُر بحار کمال


مجيبُ و دعوة و داعي وسائل است و سؤال
رسول و مرسَل و مرسِل مُبلّغ است و بَلاغ


علي (ع) است مطلع انوار کردگار علي (ع)
علي (ع) است مخزن اسرار قادر ازلي


علي (ع) است سِرّ خفي و علي است نور جلي
علي (ع) است رهبر و ره دان و رهنما و ولي

[صفحه 315]

دوبين مباش که باشد دوبيني از حَوَلي
يکي است ياسمن و نسترن شقيق و بداغ


پس از مديح و دعاي علي (ع) رسول (ص) مجيد
سه مرتبه به شهادت خداي را طلبيد


که گفتني همه گفتم شنيدني بشنيد
شدم مُبلغ و اين قوم را بلاغ رسيد


ولي دو اَبتر تَيْم و عدي عُتُلُّ و عَنيد
يکي به مرتبه حَطّاب و ديگري دَبّاغ


صدا زدند که بخٍّ لک، اي وليّ خداي
لَکَ الشَرافَةُ اُصْبَحْتَ يا علي مولاي


عليکَ معتمدي أنتَ مَقْصَدي وَ رَجايْ
ملاذ و ملجأ و مرجع توئي و کارگشاي


تو در سراي وجودي نگاهبان سراي
زتو است زينت باغ و ز تو است نکبت راغ


ولي مراست به دل صد هزارگونه اَسَف
که سعي شاه هدر گشت و مُلک شرع تَلَف


زمام ملک گرفت ابن بوقُحافه به کف
لَقَدْ عَلَي شَرَفِکْ اي مه سپهر شرف


فراغتي دهي ار ساعتي مرا به نجف
ز عيش هر دو جهانم نکوتر است فراغ


ديوان يحيي اصفهاني ص 204-206

[صفحه 316]



صفحه 314، 315، 316.