هدائي (ابوتراب)











هدائي (ابوتراب)



سفير نور


هر چه بيني در بسيط خاک کج خوي شرير
هر که بيني مانده در چنگال آمالش اسير


کفر و الحاد و نفاق و دور ماندن از صواب
و اين پليديها و ظلمت هست ز انکار غدير


چون رسول اللَّه (ص) خاتم گشت مأمور از خدا
تا نمايد ره بشر را سوي احسان کثير


آمدش جبريل و گفتا: اي امير انبيا
اي که در کانون خلقت نيست مانندت نظير


من تو را از جانب يزدان پيام آورده ام
اي که هستي بر خلايق هم بشير و هم نذير


اي که بر ذرّات عالم مي رسد از تو حيات
وي که در عرش عُلا باشد تو را جا و سرير


تا رهاني خلق را از تيرگيهاي ضَلال
تا کني بينا به نور باطن خود هر ضرير


تا کني بنيان دين را استوار و پايدار
تا نماند حجّتي از بهر افراد شرير


مجمعي اندر غدير خم بپرداز و بگو
بعد من باشد علي (ع) بر ارض و مافيها سفير


حکم او حکم من است و حکم من حکم خدا
حبّ او ايمان و بغضش کفر و زين نبود گريز


فرض بر هر فرد انسان است تا از روي صدق
رخ نهد بر آستان اين جوانمرد دلير


هست جنّت جايگاه پيروان صادقش
هر که از او روي تابد، دوزخش باشد مسير


هر که من مولاي او هستم، علي مولاي اوست
هست اين فرمان ربّ خالق حيّ قدير


تا «هدايي» را زبان گوياست خواهد از خدا
تا مصون مانند از هر رنج ياران امير[1] .

[صفحه 311]



صفحه 311.





  1. نسيم غدير،ص 211-212.