نصرت (عبدالحسين)











نصرت (عبدالحسين)



قدر غدير


مبارک است به هر آفريده عد غدير
که نافريد از اين روز به خداي غدير


همه به وجد و نشاط است رهنما اين روز
که شادماني پاکان در او شده تقرير


به روز چونين اندر سفر، رسول (ص) خداي
به پاي داشت يکي منبر از جهاز بعير


فراز کرد علي (ع) را، بدان مَثابه که شد
سفيدي بغل او عيان ز جسم منير


بلند گفت که هر کس منم بر او مولاي
علي (ع) بر آن کس مولاست از صغير و کبير


علي (ع) شهنشه مردان، ستوده ي يزدان
که بود احمد مختار را يگانه وزير


مهيمن احد او را به «هَلْ اَتي» بسرود
اگر چه قرآن يکسر شود بدو تعبير


به نصّ فرقان در «انّما وليُّکُم» اوست
ز بعد احمد (ص) بر مؤمنان امير کبير


نبود هيچ پيمبر، مگر که بود علي (ع)
به رهنمائيش اندر علوم دين تفسير


سرائر همه در پيشش آشکار، بلي
چنين بود صفت پادشاه عرش سرير


نکرد در همه احوال جز که عدل شعار
نخورد در همه ي عمر جز که نان شَعير


به غير او که به سر برد گرسنه شب و روز
که قوت خويش کند بخش بر يتيم و اسير


نه ياوه بود نگينش که بود خاتم جم
که در نماز علي (ع) داد آن نگين به فقير


فِري[1] به دست وي و بر خميده شمشيرش
که راست شد همه آيين حق بدان شمشير


رسول (ص) گفت مرا عترت است کشتي نوح
که بادبانش افراشته ز چرخ اثير

[صفحه 304]

هر آن که چنگ زند اندر او بر آسايد
ز بيم لطمه ي دريا و موجهاي خطير


درآ، به کشتي و پرهيز کن از آن دريا
که جزر و مدّش يکسر کشد ترا به سَعير


اگر قلم شود اشجار و هر چه بحر مِداد
يک از فضايل او کي کند کسي تحرير


ايا خلاصه ي هستي و مايه ي ايجاد
ايا موحّد بي چون و بي شبيه و نظير


تو دستگير شو اي دست حق که خلق امروز
فتاده اند به رنجي که هيچ نيست گزير


ديانت است گرفتار در کشاکش جهل
چو گوي در خم چوگان نابکار اسير


قوي به امر تظاهر شکست پشت ضعيف
غني به حکم تکاثر ببست دست فقير


مرا بدار بر آن ره که مي نلغزد پاي
به گاه آنکه بود در ره صراط مسير


ز قدر عيد غديرند مؤمنان آگاه
خداي بر همه ميمون کناد عيد غدير


نسيم غدير، ص 205.

[صفحه 305]



صفحه 304، 305.





  1. فري (به فتح يا کسر فا و را) به معني نيکو، زيبا، محبوب، دوست داشتني، پسنديده و نيز به معني زهي، خوشا و آفرين آمده است. مثال از منوچهري:


    فري زان تيغ وي هنگام هيجا
    چنان ديباي بوقلمون مُلوّن


    .