نصرت (عبدالحسين)
مبارک است به هر آفريده عد غدير همه به وجد و نشاط است رهنما اين روز به روز چونين اندر سفر، رسول (ص) خداي فراز کرد علي (ع) را، بدان مَثابه که شد بلند گفت که هر کس منم بر او مولاي علي (ع) شهنشه مردان، ستوده ي يزدان مهيمن احد او را به «هَلْ اَتي» بسرود به نصّ فرقان در «انّما وليُّکُم» اوست نبود هيچ پيمبر، مگر که بود علي (ع) سرائر همه در پيشش آشکار، بلي نکرد در همه احوال جز که عدل شعار به غير او که به سر برد گرسنه شب و روز نه ياوه بود نگينش که بود خاتم جم فِري[1] به دست وي و بر خميده شمشيرش رسول (ص) گفت مرا عترت است کشتي نوح [صفحه 304] هر آن که چنگ زند اندر او بر آسايد درآ، به کشتي و پرهيز کن از آن دريا اگر قلم شود اشجار و هر چه بحر مِداد ايا خلاصه ي هستي و مايه ي ايجاد تو دستگير شو اي دست حق که خلق امروز ديانت است گرفتار در کشاکش جهل قوي به امر تظاهر شکست پشت ضعيف مرا بدار بر آن ره که مي نلغزد پاي ز قدر عيد غديرند مؤمنان آگاه نسيم غدير، ص 205. [صفحه 305]
قدر غدير
که نافريد از اين روز به خداي غدير
که شادماني پاکان در او شده تقرير
به پاي داشت يکي منبر از جهاز بعير
سفيدي بغل او عيان ز جسم منير
علي (ع) بر آن کس مولاست از صغير و کبير
که بود احمد مختار را يگانه وزير
اگر چه قرآن يکسر شود بدو تعبير
ز بعد احمد (ص) بر مؤمنان امير کبير
به رهنمائيش اندر علوم دين تفسير
چنين بود صفت پادشاه عرش سرير
نخورد در همه ي عمر جز که نان شَعير
که قوت خويش کند بخش بر يتيم و اسير
که در نماز علي (ع) داد آن نگين به فقير
که راست شد همه آيين حق بدان شمشير
که بادبانش افراشته ز چرخ اثير
ز بيم لطمه ي دريا و موجهاي خطير
که جزر و مدّش يکسر کشد ترا به سَعير
يک از فضايل او کي کند کسي تحرير
ايا موحّد بي چون و بي شبيه و نظير
فتاده اند به رنجي که هيچ نيست گزير
چو گوي در خم چوگان نابکار اسير
غني به حکم تکاثر ببست دست فقير
به گاه آنکه بود در ره صراط مسير
خداي بر همه ميمون کناد عيد غدير
صفحه 304، 305.
فري زان تيغ وي هنگام هيجا .
چنان ديباي بوقلمون مُلوّن