نجومي خراساني (شيخ اسماعيل نجوميان)
اي عيد سعيد من واي طالع فيروز کامروز جهان طعنه زند بر دَم نوروز کاين عيد بود بر همه اعياد مظفّر فصل دي و سرمست ز صهباي غديرم سرمست از آن پيک دل آراي بشيرم کش دست خدا بود وِرا در برو بر سر ايساقي منان ره عشق هَلا قُم کامد سوي سرخيل حريفان به ترنُّم راضي است از اين مستي و مستان همه داور جبريل اَبا خيل ملک سوي زمين شد دست همه با دست خدا چونکه قرين شد سرّ مَلَک و سجده ي آدم شده ظاهر از کُن فيکون مقصد و مقصود علي (ع) بود در کون و مکان ساجد و مسجود علي (ع) بود هم طالع و هم مطّلع و هم ظاهر و مظهر آنانکه بجز سوي علي (ع) راه بپويند آنها که بجز حب علي (ع) هيچ نگويند بي باک بر آرند قَدَم جانب آذر [صفحه 300] آدم شدي ار پاک و مصفا ز جرائم اَيّوب اگر يافته صِحّت ز مَآلم بودي همه را نام علي (ع) هادي و رهبر من خوف ز اعداي بد انديش ندارم جز مهر و مَحبّت بدل خويش ندارم حُبّ عليم مايه بود اوّل و آخر شاها نظري کن به «نجومي» ز تَلَّطُف خواهم که کنم از حرمت درک تَشَرُّف منماي مرا محروم زين فيض سراسر کتاب شهيدان خدائي، ص 110-112. [صفحه 301]
عيد سعيد غدير خم
از خم غدير آر مرا باده ي غم سوز
آنچهره چون عيد بر افروز و بيفروز
از عالم لاهوت رسيده است صفيرم
من دلخوش از آن منبر اقطاب بعيرم
امروز بده باده ي سرشار از آن خُم
اَليَومْ لَکُمْ دِينَکُمْ اَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ
آوازه ي طوبي لک تا عرش برين شد
احباب بوجد و شعف، اعداش غمين شد
بر خلق و خدا عابد و معبود علي (ع) بود
در سر و علن شاهد و مشهود علي (ع) بود
غير از خَزَفْ از بحر کرم هيچ نجويند
مانند خليل از همه جا دست بشويند
آتش بخليل اللَّه اگر شد همه سالم
الياس و خَضَر گشتند سيَار عوالِم
با لطف تو باکي ز کم و بيش ندارم
از جَنّت و دوزخ غم و تشويش ندارم
بازش برسان در نجف از مهر و تَعَطُّف
گر بار دهي نيست مرا هيچ تأسُّف
صفحه 300، 301.