موزون اصفهاني
شبي به منظر دل جلوه روي جانان کرد تبارک اللَّه از آن جلوه جمال نکو کلامي از لب جان پرورش بگوش دلم بمن ز ديدن ماه رخش چگونه گذشت جگر بسوز و گداز است و ناله غَمّاز است ز عشق بي خبران پست تر ز حيوانند حجاب عشق بود عقل و راه چاره مِي است ز دست ساقي گلچهره جام گير و بنوش مِي مَحَبّت حيدر (ع) نه باده ي عِنَبي مي غدير بساغر کن از کرم ساقي در آنزمين که بخم غدير مشهور است خطاب بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيکَ بخواند بامر سيّد مرسل (ص) شد از جهاز شتر بلند کرد علي (ع) را فراز دست، رسول (ص) ز بعد حمد و ثناي خداي عز و جل که اي گروه بدانيد از صغير و کبير [صفحه 281] علي (ع) امام بحق ناطق است و غير علي (ع) علي (ع) وصي بلافصل و جانشين من است هر آنکسي که اطاعت نکرد امر علي (ع) کسي که پيروي و بندگي او نکند محبّتش بود ايمان و هر که دارا نيست همه رسالتم اين بود با شما گفتم رسيد آيه اَکْمَلْتُ دينَکُم از حق عليست (ع) علّت غائي که ايزد متعال اگر که نوح نبي را نبود مهر علي (ع) خليل اگر که ولاي علي (ع) نداشت بِدل نجات داد ز دار بلا مسيحا را عليست (ع) آنکه سَر از دشمنان دين خدا کسانکه عهد باو بسته اند و بشکستند چگونه شکر چنين نعمتي کني «موزون» ديوان موزون اصفهاني، ص 34-37. [صفحه 282]
در تهنيت عيد غدير و منقبت علي بن ابيطالب (ع)
چنانکه فارغم از خلد و حور و غلمان کرد
که چشم جان و دلم محو و مات و حيران کرد
حکايتي است که با خضر آب حيوان کرد
هر آنچه طلعت يوسف به پير کنعان کرد
که راز عشق نشايد بسينه پنهان کرد
که حق ز بَلْ هُمْ اَضَل وصفشان به قرآن کرد
که جز بمي نتوان عقل را گريزان کرد
که جم ز جام دل تيره مهر رخشان کرد
که هر که خورد يکي جرعه تازه ايمان کرد
که سيّد دو سرا فاش سرّ پنهان کرد
رسيد پيک خدا جهد عهد و پيمان کرد
چنانکه جان نبي ز آن خطاب لرزان کرد
بپاي منبر و احمد (ص) مکان چو بر آن کرد
پس آنگه از لب جان بخش گوهرافشان کرد
پيام حق بِبر خلق فاش عنوان کرد
خداي گفته چنين و خلاف نتوان کرد
کسي بيان نتواند رموز قرآن کرد
چنين معيّن و معلوم ذات يزدان کرد
خلاف امر خداوندگار سبحان کرد
ز حق بريده و پيوسته خود بشيطان کرد
بخويش واجب و لازم عذاب نيران کرد
که با ولاي علي (ع) حق کمال ايمان کرد
چو خلق را به علي (ع) آشنا ز فرمان کرد
طفيل خلقتش ايجاد چار ارکان کرد
خداي کشتي او کي رها ز طوفان کرد
خدايش آتش نمرود کي گلستان کرد
بکوه طور تجلي به پور عمران کرد
بروز معرکه غلطان چو گو بميدان کرد
خداي خلقت دوزخ براي ايشان کرد
که ايزدت به امير عرب ثنا خوان کرد
صفحه 281، 282.