موزون اصفهاني











موزون اصفهاني



در تهنيت عيد سعيد غدير حضرت علي (ع)


عيد غدير است و بُوَد هنگام شاديّ و طرب
بي باده ي عشرت فزا،روزي چنين باشد عجب


اي ساقي از راه کم، مِيْ دِه به مستان دمبدم
از خُم صهباي قِدَم نِيْ از خم ماءُ العِنَبْ


ز آن مِيْ که باشد بي بَدل، آسيب سوز و بي خلل
داروي هر درد و علل دافع به هر رنج و تَعَبْ


زان مِي که ذرّات جهان، مَستند همچون اختران
از مهر و مه تا کهکشان هم فَرقَدان هم ذُو ذَنَبْ


از شادي روزي چنين کز امر ربّ العالمين
شد مصطفي (ص) را جانشين، فخر عجم مير عرب


فرخنده روزي اينچنين، آورد حبريل امين
پيغام ربُّ العالمين بر احمد (ص) اُمّي لَقَب


کامروز بر اکمال دين، بنما علي (ع) را جانشين
مفتوح کن باب يقين بر رهروان حق طلب


آندم رسول نيک خو بنمود بر اصحاب رو
تا بهر آن امر نکو سازند منبر از قَطَب


پس شد به منبر مصطفي، بگرفت دست مرتضي
از بعد حمد کبريا، دُر سُفت از ياقوت لب


فرمود اي اهل جهان، از مرد وزن پير و جوان
گويم شما را هر بيان، امريست از فرمان رب


اين ابن عم من علي، باشد ز فَرّ کاملي
بر من وصي، بر حق ولي، داده خدايش اين نَصَب


حق اين سراج افروخته، روشن دلي آموخته
ازدست صُنعش دوخته بر قدش اين زيبا سَلَب


بر مسند شرع مبين، از بعد من باشد مکين
بهر نگهداريِّ دين، حق کرده او را مُنْتَخَب


او آنِ من، من آنِ او، پيمان من پيمان او
سرپيچي از فرمان او آرد خدا را در غَضَب


هم اين علي (ع) اعلاستي، هم سيّد و مولاستي
از هر کسي اولاستي، هم از نَسَب هم از حَسَب


باشد علي سر تا بپا مرآت وجه کبريا
منشي ديوان قضا ديباچه ي علم و ادب


من شهر علم و اوست در من بحر حکمت او گهر
من ابر رحمت او مطر تا بر دمد از خاک حب


او آگه از سر قِدم واقف ز قرآن بيش و کم
بر شرع و سنّت او حَکَم از واجبات و مستحب

[صفحه 280]

هستي ز پيدا و نهان باشد طفيلش بي گمان
در خلقت کون و مکان يزدان مسبب او سبب


شاه سرير لو کشف سلطان اقليم شرف
بر ما سلف بر ما خلف بخشنده ي نام و نسب


داناي اسرار نهان فرمانرواي انس و جان
در پيش او فاش و عيان هر مختفي هر محتجب


جزئي ز وصفش بر ملا امروز گفتم با شما
بي شک نمي گردد ادا عنوان کنم گر صد خُطَب


وصف امام انس و جان «موزون» چو ميسازي بيان
شعرت بود در کام جان شيرين تر از شهد و رُطب


ديوان موزون اصفهاني، ص 15-18.



صفحه 280.