محيط قمي
گرفت عهد ز اشيا دو روز رب قدير گرفت عهد ز ذرات بر خدايي خويش شه سرير ولايت عليّ عمراني نخست روز اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ فرمود الست اولي بالمؤمنين من انفسهم بلي به روز دوم يافت دين حق تکميل گشاي گوش حقيقت نيوش تا بر تو بحکم نص صريح و تواتر و اِجماع که روز ثامن عشر دوم ز ذي حجه پس از فراغت اعمال حج بازپسين بُدند ملتزم موکب شرف زايش به حضرت نبوي (ص) جبرئيل شد نازل بخواند آيه ي يا ايّها الرسول بر او مفاد آيه که اصل غرض رسالت را نکرده اي تو رسالات خويش را تبليغ مدار بيم ز مردم که حفظ يزدانت رسول اکرم (ص) ابلاغ امر يزدان را نمود انجمني آنچنان که مانندش [صفحه 258] شمار خلق ز سبعين الف افزون بود براي آنکه تمامي خلق بينندش نمود منبري آماده از جهاز شتر بخواند آيت تبليغ را بصوت بلند بلي بپاسخ گفتند اهل انجمنش گرفت عهد ازايشان چو بر رسالت خويش گرفت دست علي را بدست و کرد بلند بگفت هر که منش مقتدا و مولايم چنانکه هارون از بهر موسي عمران نمود از پي اتمام حجّت و تبليغ سپس سرود که يا رب وال من والاه نخست تابع او را عزيز دار مدام نزول آيه ي اليوم را پس از اين امر سه روز کرد در آنجا وقوف و از مردم زبان به بخ بخ گشود بن خطاب ازين قضيه برآشفت حرث بن نعمان بَرِ رسول خدا آمد و زبان بگشود بخشم گفت که ما را به هر چه کردي امر کنون بگوئي باشد علي پسر عم من خداي گفته چنين يا تو خويش مي گوئي سرود حرث خدايا گر اين سخن صدق است فرود آمد سنگي ز آسمان بسرش «محيط» را خط بطلان کشيده شد بگناه ديوان محيط، ص 66-69. [صفحه 259]
در تهنيت غدير ومنقبت حضرت امير مؤمنان (ع)
يکي بروز الست و يکي به روز غدير
نخست روز و دُويم روز بر خلافت مير
که از فزوني نتوان فضائلش تقرير
بدون واسطه بي بعثت رسول و سفير
سرود روز دوم ز امر حق رسول بشير
به نص آيه ي اکمال و بيّنات کثير
ز شرح روز دوم شمه اي کنم تقرير
ثبوت يافته در نزد عالمان خبير
که از الست به عيد غدير گشته شهير
رسيد خواجه ي لولاک چون بخم غدير
ز سرفرازان جمعي کثير و جَمِّ غَفير
به امر بار خدا ايزد سميع و بصير
که هست امر به نصب امير خيبر گير
بود رساندن و تبليغ اين مهم خطير
گر اين رسالت ماند بپرده ي تستير
نگاه دارد از شر منکران شرير
فرود آمد در آن مقام بي تأخير
نديده است و نبيند دگر سپهر اثير
سخن کنم ز کمي در گذشتم از تکثير
که کس نگويد تبليغ را شده تقصير
فراز عرشه بر آمد رسول عرش سرير
پس از ستايش يزدان بي شريک و نظير
تمام متفق القول از کبير و صغير
نمود آمدن جبرئيل را تقدير
چنانکه در نظر ناظران نماند سَتير
علي است او را مولا علي بر اوست امير
علي مراست وصي و علي مراست وزير
مر اين کلام فرح بخشِ جانفزا تقرير
ظهير و ناصر او را ظهير باش و نصير
حسود و منکر او را نماي خوار و حقير
بگفت از پي تکميل امر حق تکبير
گرفت بيعت بهر امير خيبر گير
براي تهنيت مير بي عديل و نظير
که بد منافق و کافر دل و خبيث و شرير
ز روي کينه ي خصمانه بر کشيد نفير
بظاهر از تو شنيديم چون نبود گزير
امير بر همه ي خلق از صغير و کبير
رسول اکرم (ص) فرمود گفته حي قدير
بمن فرست عذابي در آن مکن تأخير
ز خشم ايزد و شد رهسپار سوي سعير
بدست شوق چو کرد اين حديث را تحرير
صفحه 258، 259.