محيط قمي











محيط قمي



در تهنيت غدير ومنقبت حضرت امير مؤمنان (ع)


گرفت عهد ز اشيا دو روز رب قدير
يکي بروز الست و يکي به روز غدير


گرفت عهد ز ذرات بر خدايي خويش
نخست روز و دُويم روز بر خلافت مير


شه سرير ولايت عليّ عمراني
که از فزوني نتوان فضائلش تقرير


نخست روز اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ فرمود
بدون واسطه بي بعثت رسول و سفير


الست اولي بالمؤمنين من انفسهم
سرود روز دوم ز امر حق رسول بشير


بلي به روز دوم يافت دين حق تکميل
به نص آيه ي اکمال و بيّنات کثير


گشاي گوش حقيقت نيوش تا بر تو
ز شرح روز دوم شمه اي کنم تقرير


بحکم نص صريح و تواتر و اِجماع
ثبوت يافته در نزد عالمان خبير


که روز ثامن عشر دوم ز ذي حجه
که از الست به عيد غدير گشته شهير


پس از فراغت اعمال حج بازپسين
رسيد خواجه ي لولاک چون بخم غدير


بُدند ملتزم موکب شرف زايش
ز سرفرازان جمعي کثير و جَمِّ غَفير


به حضرت نبوي (ص) جبرئيل شد نازل
به امر بار خدا ايزد سميع و بصير


بخواند آيه ي يا ايّها الرسول بر او
که هست امر به نصب امير خيبر گير


مفاد آيه که اصل غرض رسالت را
بود رساندن و تبليغ اين مهم خطير


نکرده اي تو رسالات خويش را تبليغ
گر اين رسالت ماند بپرده ي تستير


مدار بيم ز مردم که حفظ يزدانت
نگاه دارد از شر منکران شرير


رسول اکرم (ص) ابلاغ امر يزدان را
فرود آمد در آن مقام بي تأخير


نمود انجمني آنچنان که مانندش
نديده است و نبيند دگر سپهر اثير

[صفحه 258]

شمار خلق ز سبعين الف افزون بود
سخن کنم ز کمي در گذشتم از تکثير


براي آنکه تمامي خلق بينندش
که کس نگويد تبليغ را شده تقصير


نمود منبري آماده از جهاز شتر
فراز عرشه بر آمد رسول عرش سرير


بخواند آيت تبليغ را بصوت بلند
پس از ستايش يزدان بي شريک و نظير


بلي بپاسخ گفتند اهل انجمنش
تمام متفق القول از کبير و صغير


گرفت عهد ازايشان چو بر رسالت خويش
نمود آمدن جبرئيل را تقدير


گرفت دست علي را بدست و کرد بلند
چنانکه در نظر ناظران نماند سَتير


بگفت هر که منش مقتدا و مولايم
علي است او را مولا علي بر اوست امير


چنانکه هارون از بهر موسي عمران
علي مراست وصي و علي مراست وزير


نمود از پي اتمام حجّت و تبليغ
مر اين کلام فرح بخشِ جانفزا تقرير


سپس سرود که يا رب وال من والاه
ظهير و ناصر او را ظهير باش و نصير


نخست تابع او را عزيز دار مدام
حسود و منکر او را نماي خوار و حقير


نزول آيه ي اليوم را پس از اين امر
بگفت از پي تکميل امر حق تکبير


سه روز کرد در آنجا وقوف و از مردم
گرفت بيعت بهر امير خيبر گير


زبان به بخ بخ گشود بن خطاب
براي تهنيت مير بي عديل و نظير


ازين قضيه برآشفت حرث بن نعمان
که بد منافق و کافر دل و خبيث و شرير


بَرِ رسول خدا آمد و زبان بگشود
ز روي کينه ي خصمانه بر کشيد نفير


بخشم گفت که ما را به هر چه کردي امر
بظاهر از تو شنيديم چون نبود گزير


کنون بگوئي باشد علي پسر عم من
امير بر همه ي خلق از صغير و کبير


خداي گفته چنين يا تو خويش مي گوئي
رسول اکرم (ص) فرمود گفته حي قدير


سرود حرث خدايا گر اين سخن صدق است
بمن فرست عذابي در آن مکن تأخير


فرود آمد سنگي ز آسمان بسرش
ز خشم ايزد و شد رهسپار سوي سعير


«محيط» را خط بطلان کشيده شد بگناه
بدست شوق چو کرد اين حديث را تحرير


ديوان محيط، ص 66-69.

[صفحه 259]



صفحه 258، 259.