محفوظ اصفهاني











محفوظ اصفهاني



بزم بهشت


سقاک اللَّه اي ساقي دل پذير
سقاني ز ميناي خم غدير


بده جامي از آن مِي روح بخش
کز آلودگي پاک سازم ضمير


به بزم بهشتم برد پاي کوب
اگر لطف ساقي شود دستگير


بده جرعه اي تا که مستم کند
بصحراي پر وحشت دارو گير


نبي (ص) چون ادا کرد حجّ وداع
بر او وحي شد از خداي قدير


که بَلِّغ رِسالاتِکْ از امر ما
تو بر خلق هستي بشير و نذير


جماعت فزونند ز يکصد هزار
بهمراه او از صغير و کبير


بخم غدير انجمن ساختند
به امر نبي (ص) خسرو بي نظير


بپا منبري از جهاز شتر
در آنجا نمودند بهر بشير


بمنبر رسول خدا پا نهاد
که بينند او را کبير و صغير


پس از حمد خلاق جل علا
بگفتا در آن اجتماع کثير


مرا وحي نازل شد از کردگار
که تعيين نمايم وصي و وزير


منم آنکه از کفر و کين و نفاق
رهاندم شما را چه بُرنا چه پير


رساندم بعزّت هر آنکس که بود
ز کفر و ضلالت ذليل و حقير


کنون وقت رحلت ز دار جهان
رسيده است بر من زحي خبير


علي (ع) را سپس خواند در نزد خويش
گرفتش ببالاي منبر ز زير


بگفتا بهر کس که مولا منم
به او اين علي (ع) هست مولا و مير


علي ابن عم و وصي من است
بود اين علي (ع) دين حق را ظهير

[صفحه 256]

منم شهر علم و علي (ع) در مراست
بود اين علي (ع) مؤمنانرا امير


هر آنکس کند پيروي از علي (ع)
رود در جنان وارهد از سعير


پس آنگاه برداشت دست دعا
بدرگاه پروردگار قدير


که يا رب هر آنکس محبّ علي (ع) است
دو عالم بَرو باش خود مستجير


هر آنکس بود دشمن اين علي (ع)
تو خود دشمنش باش در هر مسير


دعاي نبي (ص) چون بپايان رسيد
شد آن عرصه چون عرصه ي دار و گير


نمودند بيعت همه با علي (ع)
عمر گفت بخٍّ لک يا امير


توئي مير و سالار و مولاي ما
پس از مصطفي تا بيوم العسير


تو را چونکه «محفوظ» آيد اجل
به مهر و تولاي حيدر (ع) بمير


ديوان محفوظ، ص 34-35.

[صفحه 257]



صفحه 256، 257.