شعرهاي غيبي











شعرهاي غيبي



جهيل همداني که کليددار بتخانه مشهوري بنام يغوث بود، مي گويد، شبي در بتخانه تنها بودم که ناگهان شنيدم که بتي مي گويد: اي پسر جهيل، هنگام نابودي بت ها شده است. تو ديگر با بت يغوث وداع کن.

زيرا که نوري از افق مکه طلوع کرده و ظلمت ها را از بين برده است. جهيل آنچه را شنيده بود براي قوم خود تعريف کرد و باز از گوينده اي نامرئي شنيده که: اي جهل آيا سخن حق را گوش مي رساني يا بخل ورزيده و لب فرو مي بندي؟ بدان که تيرگي ها نابود شده و مردم به سوي اسلام گرويده اند. جهيل در جواب مي گويد: سنت اسلام را براي من توضيح بده؟ و پاسخ مي شنود که، بنام خدا و توفيق او عزم راه کن و در رفتن از سستي و تنبلي بگريز. به راهي برو که بهترين انسانها در آن راه هستند و به سوي پيامبري برو که راستگو است.

جهيل مي گويد: چون اين سخنان غيبي را شنيدم. بت ها را به گوشه اي انداخته و خارج شدم و به گروهي تازه وارد از قبيله همدان برخوردم که برگرد حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم جمع اند. خود را با رسول خدا معرفي کرده و جريان را توضيح دادم. پيامبر مسرور شد و فرمود: اين داستان را به مسلمانان بگو و سپس امر فرمود که بت ها را بشکنم و بعد از آن يمن برگشتم در حالي که قلبم به نور اسلام روشن شده بود و در اين باره به چنين سرودم: «کيست که به بدفرجامان قوم ما، آنان که در گوشه منازل خود غنوده اند و يا ظاهرند، نداي ما را برساند و خبر دهد که خداوند ما را به راه حق هدايت فرمود. بعد از آن که عده اي از ما يهودي و نصراني شده بودند.

ما اکنون از يغوث و يعوق و سائر بت ها روي برگرفته ايم و از پيروان توايم اي بهترين خلايق.[1] .







  1. الغدير، ج 3، ص 23.