شعري از حضرت علي











شعري از حضرت علي



روزي معاويه نامه اي به حضرت علي عليه السلام نوشت. متن نامه اين گونه آغاز شده بود که من داراي فضائلي هستم. پدرم در جاهليت بزرگ و سرور بود. در اسلام به پادشاهي رسيد. من خويشاوند پيامبر و دائي مومنين و نويسنده وحي الهي هستم. حضرت علي عليه السلام پس از خواندن نامه فرمودند: آيا پسر هند جگرخوار به اين فضايل بر من برتري مي جويد؟

سپس حضرت به جواني که نزديکشان بود فرمودند: بنويس


محمد النبي اخي و صنوي
و حمزة سيدالشهداء عمي


و جعفر الذي يضحي و يمسي
يطير مع الملائکه ابن عمي


و بنت محمد سکني و عرسي
منوط لحمها بدمي و لحمي


فاوجب لي ولاية عليکم
رسول الله يوم غدير خم


«محمد صلي الله عليه و آله و سلم پيامبر خدا، برادر مهرابن من است و حمزه سرور شهيدان عموي من است.

و جعفر آن روز و شب با ملائکه در پرواز است، پسر مادر من است.

دختر پيامبر باعث سکون دل و همسر من است. خون و گوشت او با خون و گوشت من بستگي دارد...

و پيامبر خدا در روز غدير خم، به امر خدا ولايتم را بر شما واجب نمود...»

چون معاويه اشعار حضرت را خواند از زيبائي کلام و عمق معناي شعر، خجالت زده شد و از روي عناد دستور داد اين شعر از دسترس مردم شام و دور نگه دارند. مبادا که مردم به سوي حضرت علي عليه السلام جلب شوند و کلام بر حق ايشان در دل آنها اثر گذارد.[1] .







  1. الغدير، ج 3، ص 44.