جواب دندان شكن عباس عموي پيامبر











جواب دندان شکن عباس عموي پيامبر



مغيرة بن شعبه پيش ابوبکر رفت و به او گفت: آيا ميل داريد با عباس ‍ ملاقات کنيد و براي او در کار خلافت، نصيبي قرار دهيد که براي او و فرزندانش باقي بماند؟ اگر با او شما باشد، اين خود حجتي عليه علي عليه السلام و بني هاشم خواهد بود. ابوبکر و عمر و ابوعبيده جراح راه افتادند و به خانه عباس رفتند. ابوبکر گفت: خداوند، پيامبر را برانگيخت و او را سرپرست مومنان قرار داد و پس از زماني او را از ما گرفت. مردم نيز مرا به حکومت انتخاب کردند و من نيز در اين راه به خداوند توکل دارم. همواره به من خبر مي رسد که عده اي بدخواه زير سپر علاقمندي به تو، بر خلاف مصالح عموي مسلمين، سمپاشي مي کنند.

يا با بدخواهان همصدا باشيد و يا اينکه آنها را از خود دور کنيد، لازم است که شما فرزندان عبدالمطلب آرام باشيد. زيرا رسول خدا هم از ما و هم از شما است. آنگاه عمر گفت: ما به اين جهت پيشتان نيامديم که به شما احتياج داريم. خير، بلکه به اين علت پيش شما آمده ايم که شما را از اوضاع آگاه کنيم، سپس عموي پيامبر شروع به صحبت کرد و گفت: خداوند پيامبر را براي مومنان، سرپرست قرار داد و با جا دادنش در ميان ما بر ما منت نهاد تا آنکه رسالتش به سر آمد. آنگاه کار مردم را بدست آنها سپرد تا درباره سرنوشتشان تصميم بگيرند، اما بر اساس حق، نه از روي هوي و هوس. اي ابوبکر! اگر خلافت را بدست گرفته اي در واقع حق ما را گرفته اي و اگر اين کار بوسيله مومنان براي شما فراهم شده است، چگونه ممکن است که ما از مؤمنان هستيم، از آن راضي نيستيم.

اما آنچه که به ما بذل کردي، اگر حق تو بوده ما را به آن نيازي نيست و اگر حق مومنين است، تو درباره آن حقي نداري و نمي تواني آن را به ما بدهي و اگر حق ماست از تو راضي نخواهيم بود.

که بعضي از آن را به ما بدهي و بعضي را ندهي. و اما اين که گفتي: رسول خدا از ما و از شماست، درست است. ولي ما از شاخه هاي درخت نبوت هستيم و شما همسايه هاي آن هستيد.

عباس عموي گرامي پيامبر با اين جواب دندان شکن خود، بر صحبت هاي نابخردانه ابوبکر و عمر مهر باطل زد و آنان با شرم و خشم از خانه او خارج شدند.[1] .







  1. الغدير، ج 10 ص، 270.