پاك از آلودگي كفر و شرك











پاک از آلودگي کفر و شرک



تـمـام آنـانـي که خود را شيخ قوم، صديق قوم يا به هر عنوان ديگر شايسته ترين افراد مي خـوانـدنـد و بـا تمسک به اين عناوين و شعارهاي غير واقعي، خود را لايق تصدي مقام خلافت مي دانـسـتـنـد، سـاليـان درازي را در گـنـداب کـفـر و شـرک مـي زيـسـتـه انـد و پـوسـت، گوشت و اسـتـخـوانـشان در کفر روييده بود. چنين افرادي اگر ايمان به خدا هم در وجودشان رسوخ کند، باز ممکن است يادآوري خاطرات دوران قبل از اسلام، در طرز فکر و تصميمات آنها تاءثيرگذار باشد.

امـا مـولاي مـتـقـيـان (ع) حـتي يک لحظه از عمر گران مايه خويش را در کفر و شرک نزيسته و از هـنـگـامـه بلوغ و بلکه پيش از آن موحّد و مؤ من به خداي يگانه بود. روشن است که انساني که حتي يک لحظه کافر نبوده، به مراتب از انسان هايي که ساليان متمادي را در کفر سپري کرده اند افضل است. از آنجا که شخص کافر، اگر مرتکب ظلم به ديگران نشده باشد، دست کم به نفس خويش ظلم کرده است، ظالم است و شخص ظالم نيز اهليّت مقام امامت و خلافت را ندارد، چرا که خداوند در قرآن کريم فرموده است:

«... لا يَنالُ عَهْدِي الظّالَمينَ»[1] .

عهد من (امامت) به ظالمين نمي رسد.

بـنـابـرايـن، رداي خلافت و امامت تنها زيبنده مولاي متقيان علي (ع)، بود و اگر ديگران به تن کردند، کاري غاصبانه انجام دادند.







  1. بقره (2)، آيه 124.