اعتراف خلفا به اعلميّت علي











اعتراف خلفا به اعلميّت علي



دانـاتـر بـودن امـيـر مـؤ مـنـان عـلي (ع) نـسـبـت بـه ديـگـر مـسـلمـانـان و صـحـابـه رسـول خـدا (ص)، عـلاوه بـر اينکه از نظر سنّت و احاديث نبوي مسلّم است، از ديدگاه خود خلفا نـيـز يـک مـسـاءله بديهي و ضروري بود. بارها و بارها خلفا در اداره امور جامعه دچار اشتباه و سـردرگـمـي شـده و در احـکـام شـرعـيه و قضاوت براساس آن، به بن بست مي رسيدند و به نـاچـار بـراي حـل مـشـکـل بـه عـلي (ع) پـنـاهـنـده مـي شـدنـد کـه بـه عـنـوان نـمـونـه، مـوارد ذيل را بيان مي کنيم:

از ابـوبـکـر، نـقـل شـده اسـت که مردي يهودي با او ملاقات نمود و از وي پرسيد: خداي شما در کـجاست؟ ابو بکر گفت: بر بالاي عرش است، يهودي گفت: بنابراين زمين از وجود خدا خالي اسـت چـون خـدايـي کـه در نـقطه معيني جاي دارد، در نقاط ديگر نخواهد بود. پاسخ غير عالمانه خـليـفـه دسـتاويزي براي مرد يهودي شد که اسلام را به تمسخر بگيرد. خليفه آبروي خود و مـسـلمـانـان را در خـطـر ديـد و براي حل اين مشکل علمي همراه فرد يهودي و عده اي از مسلمانان به حضور علي (ع) رسيدند. فرد يهودي سؤ ال خود را تکرار کرد و گفت: خدا در کجاست. علي (ع)، فـرمـود: خـدا خـود مکان را آفريده پس خود او اختصاص به مکان خاصي ندارد، او خود زمان را آفـريـده، پـس در زمان نمي گنجد بلکه برتر از مکان، زمان و همه سنن مادّي است. اينجا بود که فرد يهودي مسلمان شد و خليفه و ديگر مسلمانان از اين امر خرسند شدند و دانش مولاي متقيان را تحسين نمودند.[1] .

از خليفه دوم، نيز در باب قضاوت، احکام اشتباهي بسياري صادر گرديده که هر بار مولا علي (ع) او را از اشـتـبـاهـش بـرگـردانـد تـا آنـجـا کـه بـيـش از هـفـتـاد بـار در طول خلافت خود، گفت: «لَوْ لا عَلِيُّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛ اگر علي (ع) نبود، عُمر هلاک مي شد.»

بـنـابـرايـن، بـه شـهـادت تـاريـخ، خـلفـا و صـحـابـه بـارهـا در مـسـائل ديـنـي و عـلمـي بـه امـام (ع) رجـوع مـي کـردنـد، امـا در تـاريـخ حـتـي در يـک مـورد نقل نشده که علي (ع) در معارف الهي و احکام شرعي به غير خود، از صحابه رجوع کرده باشد و اين دليل بر افضليت و اعلميّت علي (ع) است.

پيامبر اکرم (ص) در اين مورد مي فرمايد:

«اَعْلَمُ اُمَّتي مِنْ بَعْدي عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِبٍ»[2] .

پس از من، علي بن ابي طالب از تمام امّتم داناتر است.







  1. کشف المراد، علامه حلّي، ترجمه و شرح علي محمّدي، ص 263.
  2. الغدير، علامه اميني، ج 2، ص 44.