قرابت











قرابت



قـرابـت بـا رسـول خـدا (ص) يکي از امتيازاتي است که در طول تاريخ براي تصدي منصب خلافت مـورداسـتـناد قرار گرفته است تا آنجا که شايد نتوان کسي را يافت که در حال تصدي اين منصب ادعاي قرابت با رسول گرامي اسلام (ص) را نداشته است.

ايـن امـتياز در سقيفه بني ساعده، ملاک عمل قرار گرفت مهاجراني که در سقيفه حضور داشتند بـه خـويـشـاوندي خود با رسول اکرم (ص) استدلال مي کردند و با همين دليل، انصار را از بيعت با سعد بن عباده باز داشتند[1] .

مـا نـيـز مـعـتـقـديـم قـرابـت بـا رسـول اکـرم (ص) شـرط خـلافـت و جـانشيني است، ولي نه خويشاوندي ظاهري که اهل سقيفه در نظر داشتند، هر چند اميرالمؤمنين علي (ع) از نظر ظاهري هم نزديک ترين فرد به رسول خدا (ص) بود او پسر عمو، داماد و برادر رسول خدا (ص) بود و در ميان مـسـلـمـانـان هـيچ کس اين سه نسبت را يکجا نداشت علي (ع) پسر عموي پيامبر بود، پسر جناب ابـوطـالب که نسبت به وجود مقدس پيامبر اکرم (ص) سمت پدري داشت، و عمر شريف خود را در راه دفـاع از اسـلام و پـيـامـبر اسلام (ص) سپري کرده و در سخت ترين، شرايط حاضر نشد دست از حـمـايـت آن بزرگوار بردارد[2] داماد پيامبر بود، شوهر حضرت صديقه اطهر که نزد پيامبر اسـلام مـحبوبترين انسانها بود[3] هر کدام از اصحاب که او را خواستگاري مي کردند، حضرت جـواب مـنفي مي داد، تا اينکه او را به عقد علي بن ابي طالب (ع) در آورد[4] و فرمود: «خدا به من دستور داده است: فاطمه را به ازدواج علي درآورم»[5] .

و بـرادر پـيـامـبـر اکـرم (ص) اسـت کـه حضرتش از ميان تمام مهاجر و انصار او را به برادري خود برگزيد[6] و فرمود: در دنيا و آخرت تو برادر مني، انت اخي في الدنيا و الاخرة[7] .

و فرمود: تو برادر و همراه مني، انت اخي و صاحبي[8] .

پـيـامـبر اکرم (ص) گاهي او را برادر خود مي خواند گاهي خويش خود مي ناميدش و گاه او را از اهل بيت خود مي شمرد.

هـنگامي که قرآن شريف مسلمانان را موظف کرد تا به عنوان اجر رسالت خويشان رسول اکرم (ص) را دوست بدارند ـ و فرمود: قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي،[9] يعني: اي رسول ما بـه مـسـلمانان بگو در مقابل رسالت خويش مزدي نمي خواهم جز آنکه با خويشان من دوستي کند پرسيدند: يا رسول اللّه خويشان تو کيانند؟

فرمود: «علي، فاطمه و دو پسر ايشان»[10] .

آري عـلـي (ع) بـا پـيـامـبـر اکـرم نسبتي بس نزديک دارد که هم خود بدان افتخار مي کند، و هم همه اصحاب به آن اعتراف دارند در روز شوري اهل شوري را مخاطب قرار داده فرمود: «شما را به خـدا قـسـم مـي دهم! آيا در بين شما کسي هست که در خويشي به رسول خدا (ص) از من نزديکتر باشد؟» همه گفتند: نه به خدا[11] .

ولـي قـرابـت عـلـي (ع) بـا پـيـامـبر اکرم (ص) از اين هم نزديکتر است آن حضرت نه تنها خويش رسول خدا، بلکه از اهل بيت اوست[12] .

هـنگامي که آيه مباهله[13] نازل شد، حضرت، علي، فاطمه و حسن و حسين را نزد خود خواند وعرض کرد: «الهي اينان اهل منند»[14] .

بـراي ايـنـکـه هـمه مسلمانان بدانند که اهل بيت پيامبر چه کساني هستند، وقتي آيه شريفه و امر اهـلـک بالصلاة واصطبر عليها[15] (خانواده خويش را به نماز فرما و خود در اداي آن پايمردي کن نازل شد،) تا چند ماه هر روز صبح به در خانه آنها مي آمد، مي ايستاد و مي فرمود:

الصلاة رحمکم اللّه «انما يريد اللّه ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا».

يـعـنـي: وقـت نماز است خدايتان رحمت کند به درستي که خدا اراده کرده است، از شما خانواده، پليدي را دور کند و شما را پاک و پاکيزه فرمايد.

خـوانـدن ايـن آيـه شريفه، خود بيان و توضيح ديگري بود، براي اينکه همگان بدانند خانواده پيامبر کيانند.

آنـگـاه کـه عـلـي (ع) را فرستاد تا سوره برائت را از ابوبکر گرفته خود براي ابلاغ در مراسم حج به مکه ببرد، در توضيح اين کار خود فرمود: «اين سوره را جز مردي از خانواده ام کسي ابلاغ نمي کند، لا يبلغها الارجل من اهلي[16] .

آري علي هم خويش پيامبر است، هم از اهل اوست ولي او فراتر از اين معنا قرابتي با رسول اکرم (ص) دارد، کـه مـا آن را شـرط خـلافـت مي دانيم: قرابتي شرط خلافت است که دو طرف نسبت را يکي مي کند، تا آنجا که دوگانگي نمي ماند تا بحث از نسبت و قرابت لازم شود.

قرآن مجيد فرمود: قل تعالوا ندع ابنائنا و ابناکم و نسانا و نساکم و انفسنا و انفسکم[17] .

بـه فـرمـان الـهـي، پـيـامـبـر مي بايست، پسرانش را بخواند، زنانش را دعوت کند و خودش را نيز بـخـوانـد، آنگاه با مسيحيان نجران مباهله کند و او با حسن و حسين (ع) و با فاطمه اطهر (س) و با عـلي (ع) آمد تا همه بدانند آن «خود» که بايد دعوت شود علي است که علي خود ـ نفس ـ پيامبر است[18] .

در روز شـورا فـرمـود: «شما را به خدا قسم مي دهم! آيا در بين شما کسي هست که پيامبر او را به منزله خويش قرار داده باشد؟» همه گفتند: نه به خدا[19] .

و چـنـيـن بود که پيامبر اکرم (ص) مي فرمود: «علي از من است و من از علي جز من و علي کسي پيام مرا نمي رساند».

علي مني و انا منه لا يؤدي عني الا انا او علي[20] .

و مي فرمود: «گوشت و خونش از گوشت و خون من است».

لحمه لحمي و دمه دمي[21] .

و در تهديد کفار مي فرمود: «کسي را به سوي آنان مي فرستم که چون خود من است»[22] .

و در جـواب کـسـي کـه از مـنـزلـت عـلـي در قـلـب رسـول مکرم مي پرسد، رو به اصحاب کرده مي فرمايد: «اين شخص از منزلت خودم در قلب خودم مي پرسد»[23] .

و چنين است که در مقايسه آن بزرگوار با وجود مقدس رسول اکرم (ص) هر کسي بيگانه مي نمايد و اگـر قرابت با رسول مکرم اسلام (ص) يکي از شرايط خلافت باشد، با وجود علي بن ابي طالب (ع) نوبت به ديگران نمي رسد.









  1. الامامة و السياسة، ص 6 و 11.
  2. تاريخ طبري، ج 2، ص 58 و 67 و 68.
  3. کنزالعمال، ج 13، ص 118، حديث 36379 و ص 145 حديث 36457 و الصواعق المحرقه، ص 187، حديث 2.
  4. کـنـزالاعمال، ج 13، ص 114، حديث 36370 و فرائد السحطين، ج 1، ص 88، باب 17، حديث 68.
  5. الصواعق المحرقه، ص 192، حديث 36.
  6. کنزالعمال ج 13 ص 105 حديث 36345 و 120 حديث 36348 و فرائد السحطين، ج 1 ص 111 تا 120 حديث 79 تا 83.
  7. الصواعق المحرقه، ص 188، حديث 7 و فرائد السحطين، ج 1، ص 150، باب 29، حديث 113 و مناقب ابن مغازلي، ص 37، حديث 57 و ص 38، حديث 39.
  8. مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 230 و کنزالعمال، ج 13، ص 150، حديث 36468.
  9. سوره شوري، آيه 23.
  10. مناقب ابن مغازلي، ص 307، حديث 352 و ذخائر العقبي، ص 25.
  11. تاريخ دمشق، ج 3، ص 116، حديث 1140.
  12. الصواعق المحرقه، ص 194، حديث 40 و کنزالعمال، ج 13، ص 163، حديث 36496 و ص 115 حديث 36374.
  13. سوره آل عمران، آيه 61.
  14. الصواعق المحرقه، ص 187، حدث 3.
  15. سوره طه، آيه 132.
  16. تاريخ دمشق، ج 2، ص 376، حديث 878 تا 880.
  17. سوره آل عمران، آيه 61.
  18. تفسير کشاف، ج 1، ص 368.
  19. تاريخ دمشق، ج 3، ص 116، حديث 1140.
  20. الـصـواعـق الـمحرقه، ص 188، حديث 6 و فرائد السحطين، ج 1، ص 58 و ص 258، باب 50، حديث 198 و سنن ابن ماجه، ج 1، ص 44،باب 11، حديث 119 و تاريخ دمشق، ج 2، ص 378، حديث 883 تا 893 و مناقب ابن مغازلي، ص 226، حديث 272 تا 274.
  21. مجمع الزوائد، ج 9، ص 111.
  22. المستدرک علي الصحيحين، ج 2، ص 120 و تفسير کشاف، ج 3، ص 360.
  23. کنزالعمال، ج 13، ص 143، حديث 36446.