سابقه در اسلام











سابقه در اسلام



بـدون شـک علي (ع) اولين مردي است که اسلام آورده و به پيامبر (ص) گرويده است ولي قبل از ورود به اين بحث يادآوري دو نکته ضروري است:

يـک) اسـلام حـضـرت امـيرالمؤمنين (ع) با ساير مردم يک تفاوت اساسي دارد: ساير مسلمانان در صدر اسلام، وقتي به اسلام روي مي آوردند که سالها بت پرستيده بودند، ولي اميرالمؤمنين (ع) هيچ گـاه سـر بـه آستانه غير خدا نساييده و هرگز بت نپرستيده بود اگر مي گوييم او اولين مسلمان اسـت، بـه هـمـان مـعـنـاسـت که ابراهيم خليل (ع) فرمود: «من اولين مسلمانم»[1] اگر مـي گـويـيم او نخستين مؤمن است، به همان معناست که حضرت موسي (ع) فرمود: «من اولين مـؤمـنـم»[2] اگر مي گوييم علي (ع) اسلام آورد، به همان معناست، که قرآن کريم درباره ابـراهـيم (ع) مي فرمايد: «ياد آور هنگامي را که پروردگارش بدو گفت اسلام بياور او گفت: من تسليم پروردگار عالميان شدم»[3] و اگر مي گوييم او ايمان آورد، بدان معناست که قرآن کـريـم در شـان رسـول مـکـرم اسـلام (ص) مـي فرمايد: «رسول ما به آنچه از پروردگارش نازل شده ايمان آورده است»[4] .

دوـ ايـمـان بـه مـعـنـاي گرايش و باور به چيزي در افراد مختلف متفاوت است، و همين تفاوت مراتب ايماني است که موجب قرب و بعد افراد نسبت به ساحت قدس پروردگار مي شود.

امـيـرالـمؤمنين (ع) در بالاترين مراتب ايمان و يقين به پروردگار عالم و معارف حقه اسلامي قرار داشـت و خـود مـي فـرمود: «به خدا اگر پرده ها کنار روند، چيزي بر يقين من افزوده نمي شود»[5] .

و پـيـامـبـر اکرم (ص) درباره ايمان او مي فرمايد: «اگر ايمان علي در يک کفه ترازو قرار گيرد و آسمان وزمين در کفه ديگر، ايمان علي سنگين تر از آنها خواهد بود»[6] .

حتي اگر از دو جهت پيش گفته صرف نظر کرده علي را مانند ساير مسلمانان بدانيم، باز او اولين کسي است که اسلام آورد، يعني در همان روزي که پيامبر اسلام (ص) به پيامبري مبعوث شد.

انـس بـن مـالک مي گويد: «رسول خدا (ص) روز دوشنبه مبعوث شد و علي (ع) روز سه شنبه با او نـمـازگزارد[7] يا به او ايمان آورد[8] و همان روزي که رسالت خود را اعلام کرد اولين کسي که صريحا اعلام ايمان و پشتيباني از او کرد، علي (ع) بود گرچه به حسب سن کوچکترين فرد حاضر مجلس به شمار مي رفت[9] زيرا ده بهار بيشتر از عمر شريفش سپري نشده بود[10] او خود مي فرمايد: من پيش از همه مسلمان شدم، در حالي که نوجواني نابالغ بودم»[11] .

سـابقه آن گرامي در اسلام چنان مشهور است که بسياري از علما و مورخان اهل سنت گفته اند: «اوليت آن حضرت در اسلام اجماعي است»[12] .

بـسـياري از صحابه پيامبر (ص) و تابعين به اين فضيلت اعتراف کرده اند علامه اميني (ره) پنجاه و يک نفر از صحابه و تابعين و دانشمندان اهل سنت را نام مي برد که اين فضيلت را روايت کرده اند، و نام پانزده نفر از شعراي صدر اسلام را که در اين باره اشعاري سروده اند ياد مي کند[13] .

عـلاوه بـر ايـن، احـاديـث فـراوانـي از رسـول مـکـرم (ص) نـقـل شده است که علي (ع) را اولين مسلمان شمرده است.

آن حـضـرت فـرمـود: «اولين کسي که در کنار حوض بر من وارد مي شود، کسي است که پيش از همه اسلام آورده است، يعني علي بن ابي طالب[14] .

و فرمود: «اولين کسي که با من نمازگزارد علي بود»[15] .

و فـرمـود: «هـفـت سـال جـز عـلـي کـسـي بـا مـن نـمـاز نـگـزارد و ملائکه بر ما دو نفر درود مي فرستادند»[16] .

بـنـا بـه نـقـل مـسـعـودي در اثـبات الوصيه آن حضرت دو سال پيش از بعثت با نبي مکرم اسلام نـمازمي خواند[17] تعابيري که در روايات مختلف اين معنا را افاده مي کنند، فراوان است براي نمونه به چند تعبير مشهور اشاره مي کنيم:

1ـ اول من اسلم،[18] يعني اولين کسي که اسلام آورد.

2ـ اول من آمن،[19] يعني اولين کسي که ايمان آورد.

3ـ اول من صلي،[20] يعني اولين کسي که نماز گزارد.

4ـ اقدم امتي سلما،[21] يعني آنکه در اسلام بر همه امتم پيش است.

5ـ اول الـمـؤمـنـيـن ايـمـانا و اولهم اسلاما،[22] يعني آنکه پيش از همه ايمان آورد و پيش از همه اسلام را پذيرفت.

آن حـضـرت خـود نـيـز بـارهـا بـه اين نکته تصريح کرده مي فرمايد: «من اولين کسي هستم که به رسول خدا (ص) ايمان آوردم»[23] .

همچنين مي فرمايد: «من نخستين کسي هستم که با رسول خدا نماز خواند»[24] .

در يکي از خطبه هاي نهج البلاغه آمده است:

مـن در پي او بودم، در سفر و در حضر، چنانکه شتر بچه در پي مادر هر روز براي من ازاخلاق خود نـشانه اي بر پا مي داشت و مرا به پيروي آن مي گماشت هر سال در حرا خلوت مي گزيد و من او را مـي ديـدم و جـز من کسي وي را نمي ديد آن هنگام جز خانه اي که رسول خدا (ص) و خديجه در آن بـود، در هـيچ خانه اي مسلماني راه نيافته بود، و من سومين آنها بودم روشنايي وحي و پيامبري را مي ديدم و بوي نبوت را مي شنودم[25] .

و مـي فرمود: «قبل از اينکه کسي از اين امت خدا را پرستش کند، هفت سال در کنار رسول خدا او راپرستش کرده ام»[26] .









  1. سوره انعام، آيه 163.
  2. سوره اعراف، آيه 143.
  3. سوره بقره، آيه 131.
  4. سوره بقره، آيه 285.
  5. بحارالانوار، ج 40، ص 153، حديث 54، باب 93 مرحوم مقرم در کتاب السيدة سکينة، ص 35 در ذيـل اين حديث شريف نوشته است: «اين کلام را آلوسي در تفسير روح المعاني، ج 3، ص 27 در ذيـل آيـه شريفه کيف تحي الموتي و ابوالسعود در تفسيرش در حاشيه تفسير رازي، ج 4، ص 570، ذيـل آيـه شـريفه و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا در سوره انفال از اميرالمؤمنين علي (ع) نقل کرده اند».
  6. تاريخ دمشق، ج 2، ص 364، حديث 871 و 872 و مناقب ابن مغازلي، ص 289، حديث 330.
  7. اسـدالـغابه، ج 4، ص 93 و الصواعق المحرقه، ص 185، فصل اول و فرائد السحطين، ج 1، ص 243، باب 47، حديث 188 و تاريخ ‌دمشق، ج 1، ص 48، حديث 70.
  8. سـنـن تـرمـذي، ج 5، ص 598 و فـرائد الـسـحـطـين، ج 1، ص 246، باب 47، حديث 189 و اسدالغابه، ج 4، ص 93 و کنزالعمال، ج 13،ص 128، حديث 34407.
  9. کـنـزالـعمال، ج 13، ص 114 و 129 و 133 و تاريخ دمشق، ج 1، ص 97، حديث 133 تا 138 و تاريخ کامل، ج 2، ص 63.
  10. اسدالغابه، ج 4، ص 92 و تاريخ دمشق، ج 1، ص 43، حديث 62.
  11. کنزالعمال، ج 13، ص 111، حديث 36363.
  12. الـصـواعـق الـمـحـرقه، ص 185، فصل اول همچنين علامه اميني از حاکم نيشابوري و ابن عبدالبر اين اجماع را نقل کرده است (الغدير 238/3).
  13. الغدير، ج 3، ص 219 تا 236.
  14. تاريخ دمشق، ج 1، ص 82، حديث 115 تا 118 اين حديث در کنزالعمال، ج 13، ص 144، شماره 36452 از جناب سلمان فارسي نقل شده.
  15. اسدالغابه، ج4، ص 93 و کنزالعمال، ج 13، ص 124.
  16. اسـدالـغابه، ج 4، ص 94 و المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 112 و فرائد السحطين، ج 1 ص 242 باب 47 حديث 187 و تاريخ ‌دمشق ج 1، ص 71، حديث 94 تا 100.
  17. اثبات الوصيه، ص 141.
  18. اسـدالـغـابـه، ج 4، ص 92 و الـمستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 136 و مسند امام احمد حنبل، ج 4، ص 368 و 371 و کنزالعمال، ج13، ص 144 و سنن ترمذي، ج 5، ص 600 والاحبابه، ج، ص 183.
  19. اسدالغابه، ج 4 ص والاحبابه ج 7 ص 167.
  20. سـنـن تـرمـذي، ج 5، ص 600 و الـمـستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 111 و مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 99 و اسدالغابه، ج 4، ص 93 و فرائدالسحطين، ج 1، ص 245، باب 47، حديث 190.
  21. مسند احمد بن حنبل ج 5 ص 26.
  22. کنزالعمال ج 13 ص 123 حديث 36392 و ص 124 حديث 36395.
  23. تاريخ بغداد، ج 4، ص 233.
  24. کنزالعمال، ج 13، ص 124، حديث 36396.
  25. نهج البلاغه ترجمه دکتر سيد جعفر شهيدي، ص 229، بخشي از خطبه شماره 192 معروف به خطبه قاصعه.
  26. کنزالعمال، ج 13، ص 122، حديث 36390 و ص 126، حديث 36400 و اسدالغابه، ج 4، ص 93 و فرائد السحطين، ج 1، ص 247 باب 48، حديث 191.