محبت











محبت



يـکـي از معيارهايي که مي تواند براي تعيين رهبر جامعه اسلامي پس از رسول گرامي اسلام (ص) تـعـيين کننده باشد، ميزان علاقه و محبت آن حضرت به افراد است تا جايي که تاريخ موفق به نقل حالات مسلمانان و وقايع صدر اسلام شده و راويان حديث از خود به يادگار گذاشته اند، هيچ کس به اندازه علي (ع) مورد علاقه پيامبر اکرم (ص) نبوده است[1] به طوري که ابن حجر در کتاب صواعق نوشته است: «علي (ع) محبوبترين مردان نزد رسول خدا بوده است»[2] .

آن حضرت نه تنها خود علي (ع) را بشدت دوست مي داشت، مسلمانان را نيز به محبت او مي خواندو دوستي او را به مثابه يک زمان الهي به همه ابلاغ مي کرد[3] .

گاه مي فرمود: «خدا از من بيشتر دوستش دارد»[4] .

و يا: «محبوبترين مردم نزد خدا علي است»[5] .

بـه اصـحـاب مـي فـرمـود: «خـدايـم فـرموده است: چهار نفر از اصحابم را دوست بدارم و به من فـرموده است: خود آنها را دوست مي دارد گفتند: يا رسول اللّه آنها کيانند؟

ما همه دوست داريم از آنها باشيم.

فـرمود: بدانيد که علي از آنهاست و بعد ساکت شد دوباره لب به سخن گشود و فرمود: بدانيد که علي از آنهاست و ساکت شد[6] .

و باز مي فرمود:

خدا و رسولش، علي را دوست دارند و علي خدا و رسول را دوست دارد.

(يحب اللّه و رسوله و يحبه اللّه و رسوله)[7] .

انـس بـن مـالـک مي گويد: «مرغ برياني براي حضرت رسول (ص) هديه آوردند حضرت دست به دعا برداشت و عرض کرد: خدايا کسي را برسان که خدا و رسول او، وي را دوست مي دارند در همين هـنـگـام عـلي (ع) در زد چون من دوست مي داشتم چنين کسي از انصار باشد، به او گفتم پيامبر مشغول کاري است، علي (ع) برگشت و پس از مدتي دوباره در زد من همان عذر را آوردم، حضرت بازگشت هنگامي که براي بار سوم در زد، پيامبر اکرم (ص) فرمود: اي انس بگذار وارد شود، منظور من همو بود»[8] .

علاوه بر اين براي محبت ورزيدن به آن حضرت خواص و ويژگيهايي ذکر شده است که مشابه آنها درمورد هيچ کس وارد نشده است از جمله اينکه:

1ـ 1ـ دوستي با علي دوستي با خدا و رسول و کينه علي (ع) کينه خدا و رسول است.

از ابـن عـبـاس روايـت شـده کـه روزي پـيامبر اکرم (ص) در حالي که دست علي (ع) را در دست داشـت خارج شد و فرمود: «آگاه باشيد! هر کس کينه علي در دل داشته باشد، کينه خدا و رسول را داشته است وهر کس علي را دوست بدارد، خدا و رسولش را دوست داشته است»[9] .

پيامبر اکرم (ص) به علي (ع) مي فرمود:

تـو در دنـيـا و آخـرت، سروري دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست، دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.

واي بر آنکه بعد از من با تو دشمني کند.

يـا علي! انت سيد في الدنيا و سيد في الاخرة حبيبک حبيبي و حبيبي حبيب اللّه و عدوک عدوي و عدوي عدو اللّه والويل لمن ابغضک بعدي[10] .

و مي فرمود:

هر کس علي را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس به او بغض بورزد بغض مرا به دل دارد.

يا علي محبک محبي و مبغضک مبغضي[11] .

1- 2ـ محبت علي (ع) موجب سعادت است.

مـي فـرمـود: «هـرکس مرا و اين دو را (حسن و حسين (ع)» و پدر و مادرشان را دوست بدارد، در قيامت هم رتبه من خواهد بود»[12] .

و مي فرمود: «هرکس مي خواهد در مرگ و زندگي، همانند من باشد و در بهشت جاويدي که خدا به من وعده داده است، ساکن شود، علي بن ابي طالب را دوست بدارد»[13] .

فرمود:.

اين جبرئيل است که به من خبر مي دهد: سعادتمند واقعي کسي است که علي را در حيات وبعد از مرگش دوست داشته باشد، و شقاوتمند واقعي کسي است که بغض علي را در زمان حيات يا پس از مرگش در دل داشته باشد[14] .

ابـن عباس مي گويد: به پيامبر اکرم (ص) عرض کردم: يا رسول اللّه! آيا براي نجات از آتش چاره اي هست؟.

فرمود: آري.

عرض کردم: آن چيست؟.

فرمود: حب علي بن ابي طالب[15] .

1ـ3ـ حب علي (ع) عمل صالح است.

فرمود:.

محبت علي بن ابي طالب سيئات را نابود مي کند، چنانکه آتش هيزم را،.

حب علي بن ابيطالب ياکل السيئات کما تاکل النار الحطب[16] .

و فرمود:.

سر لوحه نامه عمل مؤمن حب علي بن ابي طالب است،[17] .

عنوان صحيفة المؤمن علي بن ابي طالب.

1ـ4ـ بي حب علي (ع) هيچ عملي پذيرفته نيست.

پيامبر اکرم (ص) فرمود:

اگـر بـنـده اي هـزار سـال و هزار سال و هزار سال در بين رکن و مقام، خدا را عبادت کند، ولي با بـغـض عـلـي بـن ابـي طـالـب و خاندان من در پيشگاه خدا حاضر شود، خداوند او را به رو در آتش جهنم مي اندازد،.

لو ان عبدا عبد اللّه الف عام و الف عام و الف عام بين الرکن و المقام ثم لقي اللّه عز و جل مبغضا لعلي بن ابيطالب و عترتي اکبه اللّه علي منخريه في النار[18] .

و فرمود:

يـا عـلـي! اگـر امـت مـن چـنـان روزه بـدارند که قامتشان کماني شود و چنان نماز بخوانند که جسمشان آب شود، ولي بغض تو در دل داشته باشند، خداوند به روي در آتششان مي افکند،.

يـا عـلـي لو ان امتي صاموا حتي يکونوا کالحنايا و صلوا حتي يکونوا کالا وتار ثم ابغضوک لاکبهم اللّه علي وجوههم في النار[19] .

1ـ 5ـ بغض علي (ع) با حب رسول خدا جمع نمي شود.

فرمود:

علي جان! دروغ مي گويد کسي که فکر مي کند مرا دوست دارد ولي با تو کينه مي ورزد.

يا علي من زعم انه يحبني و هو يبغضک فهو کذاب[20] .

1ـ 6ـ بغض علي (ع) با ايمان جمع نمي شود.

پيامبر اکرم (ص) فرمود:

هـرکـس گـمان مي کند به من و دين من ايمان آورده است، ولي به علي (ع) بغض مي ورزد، دروغ مي گويد، او مؤمن نيست،.

من زعم انه آمن بي و ما جئت به و هو يبغض عليا فهو کاذب ليس بمؤمن[21] .

1ـ 7ـ بغض او کفر است.

پـيـامـبـر اکـرم (ص) فـرمـود: «هـرکس با بغض تو از دنيا رود، کافر از دنيا رفته است، ولي مانند مسلمانان اورا محاسبه مي کنند»[22] .

جا دارد که روايت بالا را شکافته ژرفاي آن را دريابيم درباره نحوه محاسبه کفار در قيامت دونظريه هست:

نـظـر اول: ايـنـکه کفار به خاطر کفرشان مؤاخذه و عقاب مي شوند ولي به خاطر ترک اعمالي که در اسـلام واجب است، مؤاخذه نمي شوند، همان طور که به دليل ارتکاب اعمالي که در اسلام حرام است، عقابي نمي بينند زيرا اين حسابرسي مخصوص کساني است که به کفر آلوده نباشند، وگرنه با وجود کفرهر گناهي کوچک مي نمايد.

نـظـر دوم: کـفـار هـم به دليل کفر و عدم اعتقاد صحيح مؤاخذه مي شوند، هم به موجب اعمال و کـردار، يعني در بعد عقايد عقاب کفر را مي بينند و در حوزه اعمال به کيفر هر گناهي که مرتکب شـده و هرواجبي که ترک کرده اند، عقاب مي بينند طرفداران اين نظريه قاعده اي را تاسيس کرده مي گويند: الکفارمعاقبون علي الفروع کما انهم معاقبون علي الاصول، يعني کفار همان طور که به جرم انکار اصول دين عقاب مي شوند، به خاطر فروع دين هم عقاب مي بينند.

حديث ياد شده، کيفر کينه توزان علي (ع) را بر اساس نظريه دوم، تبيين مي کند.

1ـ8ـ محبت علي نشانه ايمان و بغض او نشانه نفاق است.

پيامبر اکرم (ص) به او فرمود:

لا يحبک الا مؤمن و لا يبغضک الا منافق،[23] .

جز مؤمن تو را دوست نمي دارد و جز منافق به تو بغض نمي ورزد.

او خـود مـي فـرمـود: «بـه خـدا سوگند! پيامبر(ص) به من گفته است که جز مؤمن مرا دوست نمي دارد وجز منافق به من بغض نمي ورزد»[24] .

و بـه هـمـيـن جـهـت بـود که اصحاب مي گفتند: «ما منافقان را از دشمني با علي بن ابي طالب مي شناختيم»[25] .









  1. المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 155.
  2. الـصـواعق المحرقه، ص 187، حديث 2 و کنزالعمال، ج 13، ص 145، حديث 36457 و ذخائر العقبي، ص 62.
  3. کنزالعمال، ج 13، ص 143، حديث 36448.
  4. فـرائد الـسـحطين، ج 1، ص 324، باب 58، حديث 252 و تاريخ دمشق، ج 2، ص 159، حديث 646.
  5. المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 130 و اسدالغابه، ج 4، ص 111.
  6. المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 130، و الصواعق المحرقه، ص 188، حديث 5.
  7. الـمـسـتـدرک عـلـي الـصـحيحين، ج 3، ص 132 و الصواعق المحرقه، ص 187، حديث 2 و کنزالعمال، ج 13، ص 123، حديث 36393 و ص 162 حديث 36493.
  8. اسـدالـغـابـه، ج 4، ص 11 و سـنن ترمذي، ج 5، ص 595 و کنزالعمال، ج 13، ص 166 حديث 36505 و ص 167 حديث 36508 وفرائد السحطين، ج 1، ص 209، باب 42، حديث 165 و 166 و 167 و مناقب ابن مغازلي، ص 156 تا 175، حديث 189 تا 212.
  9. کنزالعمال، ج 13، ص 109، حديث 36358.
  10. المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 128.
  11. المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 130 و الصواعق المحرقه، ص 197، حديث 17 و مناقب ابن مغازلي، ص 96 حديث 233.
  12. اسدالغابه، ج 4 ص 110.
  13. المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 128.
  14. کنزالعمال، ج 13، ص 145، حديث 36458.
  15. تاريخ بغداد، ج 3، ص 161.
  16. تاريخ بغداد، ج 4، ص 195 و تاريخ دمشق، ج 2، ص 103، حديث 610.
  17. تـاريخ بغداد، ج 4، ص 410 و الصواعق المحرقه، ص 193، حديث 32 و مناقب ابن مغازلي، ص 243، حديث 290.
  18. فـرائد السحطين، ج 1، ص 332، باب 61، حديث 257 و تا تاريخ دمشق، ج 1، ص 148، حديث 182.
  19. تاريخ دمشق، ج 1، ص 145، حديث 179.
  20. کـنـزالعمال، ج 13، ص 122، حديث 36392 و فرائدالسحطين، ج 1، ص 134، باب 22، حديث 96.
  21. تاريخ دمشق ج 2 ص 210 حديث 712.
  22. کنزالعمال، ج 13، ص 159، حديث 36491.
  23. سنن ترمذي، ج 5، ص 601.
  24. کنزالعمال، ج 13، ص 120، حديث 36385 و ص 117، حديث 36529 فرائد السحطين، ج 1، ص 130، باب 22، حديث 92، 93، 95والصواعق المحرقه، ص 188، حديث 8.
  25. الـمستدرک علي الصحيحن، ج 3، ص 129 و اسدالغابه، ج 4، ص 110 و الصواعق المحرقه، ص 188، حديث 8 و کنزالعمال، ج 13،ص 106 حديث 36347.