خوله حنفيه: بخاطر غدير مورد غضب سقيفه قرار گرفتيم











خوله حنفيه: بخاطر غدير مورد غضب سقيفه قرار گرفتيم[1]



.

در حکومت غاصبانه ي ابوبکر عده اي از پذيرفتن خلافت او سرباز زدند و اعلام کردند که فقط خليفه ي تعيين شده در غدير را به امامت قبول دارند. از جمله ي اين افراد مالک بن نويره رئيس قبيله ي بني حنيفه بود که از پرداخت زکات هم به نمايندگان ابوبکر ابا کرد.

ابوبکر سرلشکر خود خالد بن وليد را به جنگ مالک فرستاد. خالد که در خباثت و جنايت و بي حيايي يد طولايي داشت با لشکر خود از مدينه خارج شد تا به منطقه ي مزبور رسيد. مالک برخورد مسلحانه ي ابوبکر را که ديد فهميد با تهمت ارتداد مي خواهند با آنها بجنگند. لذا در مقابل آنها اعلام کرد که ما مسلمانيم و اذان گفتند و همه به نماز ايستادند؛ و بهانه ي خالد از اين جهت قطع شد، ولي دستور کار به او داده شده بود.

پس از نماز مغرب و عشا قرار شد شب را هر دو گروه به استراحت بپردازند تا فردا صبح در حل و فصل امور مذاکره کنند. خالد با يک اقدام ناجوانمردانه به مالک نيرنگ زد و در حاليکه آنها سلاحها را بر زمين گذارده بودند همه را اسير کردند و در يک فرمان اسيران راکشتند و خالد همان شب با همسر مالک همبستر شد تا اسلام سقيفه اي به همه معرفي شود.

به اين همه اکتفا نکردند و زنان و دختران مسلمان قبيله را بعنوان اسير به مدينه

[صفحه 109]

آوردند تا بين مسلمانان قسمت کنند! خوله دختري از آنان بود که او را بعنوان اسير وارد مسجد کردند. او در ابتداي ورود به مسجد صدا زد: اي مردم، محمد صلي اللَّه عليه و آله چه شده است؟ گفتند: از دنيا رفت. پرسيد: آيا قبر و زيارتگاهي دارد؟ گفتند: آري اين تربت و قبر اوست. از همانجا خطاب به پيامبر صلي اللَّه عليه و آله صدا زد: «السلام عليک يا رسول اللَّه. من شهادت مي دهم که صداي مرا مي شنوي و قادر بر پاسخ من هستي. ما بعد از تو اسير شده ايم در حاليکه به لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه شهادت مي دهيم».

سپس نشست. در اينجا طلحه و زبير او را بعنوان کنيز براي خود درخواست کردند. خوله گفت: اي اعرابي (که از دين خدا خبر نداريد)، چگونه است که زنان خود را در پس پرده ها نگه داشته ايد و زنان ديگران را هتک حرمت مي کنيد؟! سپس گفت: به خدا و پيامبر قسم، کسي مالک من نخواهد شد مگر آن کسي که خبر دهد آنچه مادرم در زمان حامله بودنش به من در خواب ديده و آنچه هنگام ولادتم به من گفته و علامتي که بين من و اوست.

در اينجا اميرالمؤمنين عليه السلام وارد مسجد شد و پرسيد: اين چه سر و صدايي است که در مسجد پيامبر صلي اللَّه عليه و آله برپا شده؟ داستان خوله را گفتند. حضرت فرمود: من اگر بگويم او از آن من خواهد بود؟ گفتند: آري. حضرت از خوله هم در اين باره پرسيد. خوله گفت: تو کيستي که در بين اين مردم چنين ادعايي مي کني؟!! فرمود: من علي بن ابي طالبم. خوله عرض کرد:

شايد تو همان کسي هستي که پيامبر صلي اللَّه عليه و آله در غدير خم بعنوان عَلَم و راهنماي مردم برايمان منصوب کرد؟

حضرت فرمود: من همانم. خوله عرض کرد:

ما بخاطر تو غضب کرديم و بخاطر تو به ما حمله کردند و ما را غارت کردند و اسير گرفته آوردند؛ زيرا مردان ما گفتند: ما صدقات اموالمان و اطاعت خود را در اختيار کسي قرار نمي دهيم مگر آن که پيامبر صلي اللَّه عليه و آله او را براي ما و شما نصب کرده است.

[صفحه 110]



صفحه 109، 110.





  1. اثبات الهداة: ج 2 ص 32 ح 170. بحارالانوار: ج 29 ص 460.