اهميت اعتقادي غدير











اهميت اعتقادي غدير



اين بحث را- يعني ذکر اهميت غدير را- مي خواهيم با خطبهاي از خود امام علي بن ابيطالب «ع» به پايان ببرم. در روزي از روزهاي خلافت امام علي(ع) ، جمعه و عيد غدير (18 ماه ذيحجه) به يک روز افتاده بود. اما در آن روز خطبه اي عجيب خواند و توحيدي شگفت گفت. اين خطبه (سخنراني) را مآخذ چندي نقل کرده اند. من در اينجا ترجمه آن را به جوانان پرشور پارسي زبان ارمغان مي کنم.[1] البته در ترجمه، همه بلاغت و جاذبه و رونق و آهنگ کلمات آن محفوظ نمي ماند. اميد که روزي اين مواريث عظيم و زندگي آفرين به همهْ زبانها گردانيده شود و بشريت به عمق اين تعليم و محبت و پيمان و پاکي و جهاد و اعتقاد برسد.

امام در آن روز، پنج ساعت از آفتاب بالا آمده، به منبر بر آمد. در آغاز، خداي را ستايش کرد، آنگونه که چونان ستايشي، از آن پيش، کس نشنيده بود. و ثنايي گفت خداوند را که ديگران بدانسان نيازسته بودند ثنا گفتن. از اين خطبه آنچه در خاطر روايان ماند اينست:

[صفحه 64]

خداوند را سپاس، که سپاس را در عين بي نيازي از سپاسگزاران، وسيله اي ساخت براي اذعان خلق به پروردگاري او، و سببي افزوني رحمت را، و راهي روشن، آن کس را، که فضل بيشتر او را خواهان باشد.

من گواهي مي دهم که جز اللّه، معبودي نيست. اوست يگانه و بي انباز. و نيز گواهي مي دهم که محمد بنده اوست و فرستاده او. در ازل، به علم خويش، او را از ميان خلقها همه برگزيد و در ميان پيامبران نيز مرتبهاي والايش بخشيد، تا از سوي خداوند امر و نهي کند. خداوند در رساندن احکام خود، محمد را به جاي خويش قرار داد. زيرا خداوند خود به چشمها ديده نشود، و به خاطرها در نگنجد، و در لايه هاي پيچيده گمان ها و پندارهاي انسان جاي نگيرد. آري خدايي نيست جز همان اللّه ملک جبار.

خداوند اعتراف به نبوّت محمد را با اعتراف به الهيّت خود مقرون ساخت و او را به چنان اکرامي ويژه کرد که يکي ديگر از خلق بدان پايه نخواهد رسيد. محمد نيز شايسته اين ويژگي و عنايت بود، چه او خود را ويژه خداوند کرد بود و ربيب خدا بود. آري آن کس که هر لحظه به گونه اي باشد به اين ويژگي نرسد، و آن دل که دستخوش هر گماني گردد به مرتبه محبت حق نايل آمدن نتواند.

خداوند فرمود که بر او درود فرستيم،[2] ، تا گراميداشت بيشتر او باشد، و هم سببي که درخواست درود فرستند به اجابت رسد.[3] اکنون خداي بر او درود فرستد و او را از اين بيش تکريم کند و تشريف بخشد و بزرگي

[صفحه 65]

افزايد، تا آنجا که عظمتش پايان يافتن نشناسد و تا جاودان هماره بر جاي باشد.

آنکه خداوند، پس از محمد، از ميان خلق، تني چند را ويژه خويش ساخت.[4] اين ويژگان را در پرتو اعتلاي محمد اعتلا بخشيد، و رتبت محمد بديشان سپرد. تا داعياني باشند راستين که خلق را به سوي خداي خوانند و مردمان را خداشناسي آموزند. از اين دسته، در هر قرني و زماني، کس هست. خداوند اينان را در ازال بيافريد، به صورت انواري زبان، به ستايش او گشوده، و شکر و تمجيد او در دلشان افتاده. آنگاه ايشان را حجتهاي خويش کرد بر هر کس که به ربوبيت خدا خستو است و به عبوديت خويش معترف.

خداوند، اين ويژگان را به هنگام آفرينش ديگر آفريده ها حاضر داشت، و تا آنجا که خود خواست، کار را به ايشان سپرد[5] و ايشان را ترجمان خواست و مشيت خويش قرار داد و زبان اراده خود ساخت.

اما با اينهمه، ايشان بندگان اويند، بندگاني که بي دستور او سخن نگويند و همواره به فرمان او روند. خداوند خود چگونگي و احوال ايشان را نيک مي داند. ايشان براي کس آمرزش نخواهند مگر آن را که خداي پسندد. هيچگاه دل از بيم خداي فارغ ندارند. همي احکام او را به جاي آرند و سنت الهي را پيروي کنند. از حدود خدايي در نگذرند و او را فرمان برند.

خداوند (گذشته از اين راهنمايان، از جهت ديگر نيز) خلق را در تاريکي و بيراهي نهشت و نابينا و ناشنوا رها نکرد، چرا که به آنان عقل داد. آن

[صفحه 66]

را در وجودشان بياميخت و در کالبدشان بنهاد و در جانشان استوار ساخت. نيروي حواس را خدمتگار عقل کرد و در گوش و چشم و درون جاي داد. بدينسان حجت را گريبانگير همه کرد و راه روشن را به همه نمود. او با قدرت خويش به مردمان زبان گويا داد، تا يافته هاي حس و انديشه را باز توانند گفت.

پس از اين بايد بگويم، اي جماعت مومنان! خداي عزوجل در اين روز براي شما دو عيد فراهم کرد، دو عيد بزگر سترگ، که يکي ازاين دو جز به آن ديگري استوار نتواند بود. اينچنين کرد تا نيکي را در حقتان به امام رساند و از راه درست آگاهتان کند، و در پس روشندلانيتان برد از پرتو هدايت او فروغ يافته، و راهسپارتان سازد به راه روشن دين خود، و فراوان بر سرتان ريزي از نعتمهاي خويش.

بدين روي، جمعه را روز اجتماع قرار داد و همه را به شرکت کردن در آن فرا خواند، تا آنچه در روزهاي هفته کردهايد تطهير پذيرد و کژي و کاستيهايي که در کار و کسبتان روا داشته ايد، جمعه به جمعه، به هنجار آيد و تصحيح شود. هم در اين روز است ياد کرد مومنان يکديگر را، و هم پديدار شدن بيم پرهيزگاران از خداوند. و در اين روز است که خداوند پاداش کردار نيکوکاران را چندين برابر ديگر روزها دهد. اما کار به اينجا تمام نشود، مگر آنکه هر چه را فرموده است به جاي آريد، و از آنچه نهي کرده است دست بکشيد، و براي کارهايي که به تاکيد امر کرده است فروتنانه کمر اطاعت بنديد.

اکنون بدانيد، که اعتقاد به توحيد پذيرفته نيست مگر با اعتراف به نبوت محمد (ص). و هيچ اعتقادي و عملي قبول نيست مگر با قبول ولايت و سرپرستي آن کس که خداوند خود او را ولي و سرپرست قرار داده است.

[صفحه 67]

و آيين طاعت خدا بهنجار نخواهد بود مگر چنگ در زنيد به توفيق و نگهداشت خدايي، و نگهداشت آنان که اهل ولايت اويند. يعني کساني که در روز دور (غدير)[6] درباره آنان آيت فرستاد، و اراده خويش را در حق بندگان خاص و گزيدگان خود اظهار داشت. و پيامبر را فرمود تا ابلاغ کند و گمراهان و منافقان را به چيزي نشمرد. و خود ضمانت کرد که او را از بد ايشان نگاه دارد.

بدين گونه و با اشاره (به نگهداشت پيامبر از بد بدانديشان) درون آنان را که به ريب اندر بودند نمايان ساخت، و از بطن آن کسان که راه ارتداد مي سپردند پرده افکند. اينجا بود که هم مومن و هم منافق، آنچه را بايد بدانند دانستند. سپس آن کس که بي پروا بود و لاابالي، از حق روي گردانيد. و آن کس که پا بر جاي بود و استوار، بر پذيرفتن حق پاي فشرد. و اينجا بود که جهالت پيشگي منافقان و خيره سري نابفرمانان فزوني گرفت. و بس داندان بر دندان فشردند و دست بر دست زدند. يکي سخني گفت. يکي بانگي کرد. و آن کس که نابفرماني پيشه ساخته بود بر همان سر بايستاد. و در اين ميان گروهي نيز اعتراف کردند، اما نه از ته دل و نه از سرايمان، چنانکه گروهي ديگر اعتراف کردند هم به زبان و هم از جان.

[صفحه 68]

بدين سان، خداوند دين خويش را کامل کرد. و با کامل کردن دين، چشم پيامبر و مومنان و تابعان او را روشن ساخت. و اين همان (واقعه غدير) بود که بر خيتان خود شاهدآن بو ديد و به برخي ديگرتان خبر آن رسيد. و بدين واقعه، آن وعده نيکوي خداوند به شکيبايان در پيوست. و پرداخته هاي فرعون وهامان و قارون و سپاه اينان و تختگاهشان را تباه و ويران کرد. اما گروهي گمراه برجاي ماندنده در تباه ساختن کار مردمان هيچ فرد نگذارند. اينان را نيز خداوند در همان جايگاه هاي خود فرو خواهد گرفت و آثارشان را نابود خواهد ساخت و نشانه هايشان را محو خواهد کرد و از آن پس، دلهاشان را از دريغ و درد خواهد آکند. و به گروهي ملحقشان خواهد فرمود، که دستان ايشان بازهشت و کالبد ايشان نيرومند ساخت و تواناييشان داد، تا بدانجا که (به سوؤ اختيار و سوؤ استفاده از مواهب الهي) دين خدا را دگرگون کردند و احکام او را باژگونه ساختند. و بس زودا اما به هنگام خداوند بر دشمنان خويش پيروز گردد. و خدا لطيف است و خبير.

(لازم نبود اين اندازه سخن گويم، چه) اندکتر ازاين نيز ابلاغ را بسنده بود. اکنون اي مردمان، مشمول رحکمت خداي باشيد! در آنچه خداوند شما را بدان فرا خوانده و ترغيب کرده است يکي بينديشيد، و به سوي دين او روي آوريد و راه او بسپريد. راه هاي پراکنده ديگر در پيش مگريد تا از راه خدا باز نمانيد.

همانا امروز، روزي بس بزرگ است.

در اين روز، گشايش در رسيد، و در اين روز منزلت آن کسان که شايسته بودند بلند گرفت و برهان خدا روشن گشت.

- آري-

[صفحه 69]

امروز روز روشن کردن حق است و از مقام پاک (رهبر معصوم) به صراحت و «نص» سخن گفتن.

امروز روز کامل شدن دين است.

امروز روز عهد و پيمان است.

امروز روز گواهي و گواهان است.

امروز روز نماياندن بنيادهاي نفاق و انکار است.

امروز روز حقايق ايمان است.

امروز روز راندن شيطان است.

امروز روز موعود فيصله دادن حق است.

امروز روز فراموش گشته بلند گرايان است.

امروز روز راه نشان دادن و ارشاد است.

امروز روز آزمودن مردمان است.

امروز روز رهنموني به رهنمايان است.

امروز روز آشکار ساختن مقاصد پوشيده و زمينه سازيها و تمهيدهاي ديگران است.

امروز روز نص (تصريح) بر شخص است، يعني آنان که ويژهاند رهبري را.

(امام در آن روز، همواره مي گفت، امروز... امروز... تا اينکه فرمود: )

اکنون، در اعمالتان مراقب خداي عزوجل باشيد! و از او بپرهيزيد، و با او مکر مکنيد و از راه فريب درمي اييد. با اعتقاد به توحيد و يگانگي خداوند و با اطاعت آن کس که شما را به اطاعت او امر کرده است[7] به خدا

[صفحه 70]

تقرب جوييد. راه گمراهي مسپريد و از پي آنان که گمراه شدند و ديگران را گمراه کردند مرويد. خداي عزيز، گروهي را نکوهيده است و در کتاب خويش (از قول آنان) چنين فرموده است: «انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلونا اسبيلا. ربناآتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعناً کبيراً»[8] =ما مهتران و بزرگان خويش را اطاعت کرديم و ايشان گمراهمان کردند. پروردگار ما! عذاب ايشان را دو چندان کن و برايشان لعنتي بزرگفرست. نيز فرموده است: «و اذ يتحاجون في النار، فيقول الضعفاء للذين استکبروا اناکنا لکم تبعاً، فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شي ء، قالوا لو هدانا اللّه لهديناکم»[9] = و آنگاه که در دوزخ مشاجره کنند، پس روان به آنانکه «استکبار» کردند و بزرگي فروختند گويند، ما پيرو شما بوديم، آيا اکنون مي توانيد اندکي از اين عذاب را از ما برداريد، آن گردنکشان گويند، اگر ما به راه خدا رفته بوديم شما را نيز به راه مي برديم.

اکنون، آيا مي دانيد که اين استکبار (که در قرآن آمده است) چيست؟ استکبار، ترک اطاعت آن کس (امام) است که خداوند امر به اطاعت او کرده است، و گردن فرازي است در برابر آن کس که خداوند پيروي او را خواسته است. در قرآن از اينگونه سرگذشت مستکبران بسيار آمده است. اگر آدمي در اينگونه آيات ژرف بينديشد بيگمان او را از راه بدباز دارد و اندرز دهد.

اي مومنان! بداني که خداي عزوجل فرموده است: «ان الله يحب الذين يفاتلون في سبيله صفاً کانهم بنيان مرصوص»[10] = خداوند آن کسان را دوست

[صفحه 71]

مي دارد که در راه او مي جنگند، با صفهايي چونان بناهاي استوار درهم پيوسته. آيا مي دانيد مقصود از «در راه او» (في سبيله) چيست و راه خدا کيست، و صراط اللّه و سبيل اللّه چه کسي است ؟

منم صراط خدا، که هر کس آن را نپيمايد (از او اطاعت نکند) در چاه گمراهي فرو افتد.

منم راه خدا، که پس از پيامبر مرا نصب کرده و نشان داده است.

منم قسيم بهشت و دوزخ.

منم حجت خدا، هم بر بدکاران و هم بر نيکوکاران.

يکي از غنودن در غفلت بخيزيد، و پيش از فرا رسيدن اجل عمل کنيد، و براي دست يافتن به آمرزش پروردگار بر يکديگر پيشي گيريد، پيش از آنکه (رستاخيز شود و) بارويي برافرازند درون آن بهشت و برون آن دوزخ. آنگاه بانگ کنيد و بانگتان نشنوند و غريو بر کشيد و غريوتان به هيچ نگيرند.(به خود آييد) پيش از آنکه فرياد بخواهيد و کس به فريادتان نرسد. شتاب کنيد در طاعت پيش از گذشتن فرصت! (مپنداريد که فرا رسيدن روز پاداش بس دور است، بلکه همين حال) چنين است که گوي هادم لذّات (تباه کننده خوشيها= مرگ) در رسيده است، ديگر نه گريز گاه نجاتي هست و نه دور شدگاه خلاصي.

اين مجمع اکنون به پايان مي رسد و شما همگي روانه خانه هاي خويش مي شويد. برويد- خداي بر شما رحمت فرستد- و بر خانواده خود فراخ گيريد. به برادران خود نيکي کنيد. خداوند را بر اين نعمت که شما را بخشيده است سپاس گزاريد. متحد شويد تا خدا کمکتان کند. نيکويي کنيد تا خدا دوستيتان را پايدار دارد. از نعمتهاي خداداد يکديگر را هديه فرستيد. خداوند در اين روز، چندين برابر ديگر عيدها پاداش دهد.

[صفحه 72]

اينگونه پاداشي را جز در اين روز (غدير) ديگر نخواهيد يافت. نيکويي کردن در اين روز، مال را بسيار کند و عمر را دراز. مهرباني کردن باعث رحمت خدا شود و مهرباني او. در اين روز، به برادران و به خاندان از مال خدا داده ببخشيد، هر اندازه که بتوانيد. همواره چهره خندان داريد. چون به يکديگر رسيد شادمانگي کنيد، و خداي را بر نعمتهايش سپاس داريد. برويد و به آنان که اميدشان به شماست نيکي بسيار کنيد. در خورد و خوراک، خود و زيردستانتان يکسان باشيد. اين يکساني و مساوات را تا جايي که توانايي داريد عملي سازيد، که پاداش يک درهم در اين روز، صدهزار درهم است. و برکت به دست خداست.

روزه اين روز را نيز خداوند مستحب قرار داده است و در برابر آن پاداشي بس بزرگ نهاده. اما اگر کسي در اين روز، نياز برادران خود را برآورد- پيش از تمنا و درخواست- و با ميل و رغبت خوبي کند، پاداش او چنان آن کس باشد که اين روز را روزه داشته است و شب آن را با عبادت به بامداد رسانيده. و هر کس در اين روز به روزه داري افطاري دهد، چنان است که گويي دسته دسته مردم را افطاري داده است...

همينکه به يکديگر رسيديد، همراه سلام، مصافحه کنيد، و نعمتي را که در اين روز نصيبتان شده است به يکديگر تبريک گوييد. بايد اين سخنان را آن که بود و شنيد به آن که نبود و نشنيد برساند. و بايد توانگران به سراغ مستمندان روند و قدرتمندان به دنبال ضعيفان. پيامبر- که درود خدا بر او باد- مرا به اين چيزها امر کرده است.[11] .

[صفحه 73]

اکنون سخنان علي را درباره «غدير» دانستيد. من نمي خواهم در اينجا اين خطبه را شرح دهم. اميدوارم خوانندگان خود در آن بينديشند، و هر کس از هر فرقه آن را مي خواند جانش روشن شود و روانش با سخنان علي در آميزد. اما در اينجا به چند نکته که در کلام علي (ع) گذشت اشاره مي کنم.

الف- امام صريح مي گويد که خدا خود رهبر را معين کرده است و در اين باره آيت فرستاده. و اين پاسخ ياوه سرايي آن کسان است که گفتند در اسلام امام و خليفه تعيين نشده است، و در قرآن در اين باره سخن نرفته است. بدين گونه دين اسلام را از فلسفه سياسي خالي معرفي کردند. اکنون آيا علي از قرآن و اسلام بهتر خبر دارد و از چگونگي و شاؤن نزول آيات آن، يافلان متکلم سني و قاضي القضاة وابسته به دربار خلافت، يا فلان مستشرق يهودي مامور مرموز، يا فلان استاد تاريخ ادبيات، يا فلان دکتر حقوق مدني، يا فلان به اصطلاح محقق در جامعه شناسي ولي به اطلاع از اسلام، يا فلان چانه زن بر سر لفظ سميرم و شميرم...

ب- امام در سخنان خود به اين حقيقت اشاره مي کند که جانشينان پيامبر، خلق را به سوي خدا مي خوانند و به مردمان خداشناسي مي آموزند، يعني فلسفه رهبري در دين، نشر خداشناسي است و بر پا کردن جامعه اي خدايي انساني. حالا آيا کساني چون مروان و يزيد و وليد و حجاج وهارون و متوکل و همانندان اينان، معلمان خداشناسي بودند، و آيا اينان بودند که خدا رتبه جانشيني پيامبر را به آنان بخشيد و مبلغ احکام خود قرارشان داد. آيا اينان به مردم خداشناسي آموختند و پاسدار رسالت محمد بودند. آيا اينان ترجمان مشيت ازلي و زبان اراده الهي بودند؟ و آيا... و آيا...

ج- امام در چند مورد از اين سخنراني که در روز عيد غدير و جمعه ادا کرده

[صفحه 74]

است، از واقعه غدير به عنوان «نعمت» ياد مي کند و مي فرمايد خداي را بر آن شکر گزاريد. و اين يادآوري را تکرار مي کند. معلوم است که اين همه يادآوري و تاکيد و تکرار به خاطر مضمون غدير و محتواي آن است، يعني تامين حقوق انسان و حدود اسلام.

د- امام خود را «سبيل اللّه» (راه خدا) مي خواند و مي گويد قرآن هم گفته است در پيرامون همين مقام، چونان صفي استوار، گردآييد و پيکار کنيد. اين تصريح است به اهميت مقام رهبر ديني در جامعه اسلامي، و اينکه امت بدون رهبر ديني، راه خدا را در پيش ندارد.

ه- امام در اين خطبه به صراحت مي گويد، اقرار و ايمان به توحيد، بياقرار و ايمان به نبوت و بياقرار و ايمان به امامت پذيرفته نيست. چرا؟ چون منظور از عرضه دين الهي بر بشر، تامين سعادت کلي و رستگاري نهايي انسان است و بلوغ انسانيت است و وصول آدمي به اصل حقيقت در جهت علم، و اصل عدالت در جهت عمل. و اين منظور، چنانکه پيداست، نيازمند به علم و عمل است، علم صحيح و عمل درست، يعني جهان بيني مطابق واقع، و رفتار و تصرف مطابق چگونگيي که بايد و شايد. و پر روشن است که بشر، در رسيدن به اين مقصود، نيازمند به حق است و کمک حق. و اين کمک و راهنمايي جز از طريق پيشواي الهي، يعني امام معصوم،[12] که خدا او را تعيين کرده باشد، و گفته و حکم او، گفته و حکم خدا باشد، به گونهاي ديگر،ميسر نخواهد بود. بشر با استعدادها و معلومات بشري خود قادر به طي کردن اين راه نيست. پس ايمان به خدا و پيامبر و امام و اطاعت از آنان، همه با هم، لازم است و اين هر سه ايمان، هر يک مکمل آن ديگري است. و هر يک بي آن ديگري ناقص است. و يکي از فلسفه هاي لزوم امام همين حتميت لزوم علم است در رسيدن

[صفحه 75]

به سعادت و عمل بر طبق آن علم. چون ممکن است پيامبر، جزئيات و فروع و تفصيلهاي همه معارف و احکام را در مدت محدود زندگي خويش نگفته باشد، به خاطر کشاکشها و گرفتاريهاي اصل تاسيس و تبليغ، يا به خاطر تاخر زماني ظرف بيان، يا عدم آمادگي نفوس و امثال اين علل، که نزد خردمندان روشن است. و اينجاست که تنها امام معصوم تعيين شده از جانب خدا و پيامبر مي تواند مرجعي مطمئن باشد و دين و تفاصيل آن را بياموزد و مربي امت باشد و خلاء وجود پيامبر و انقطاع وحي را پر کند و علمي بياموزد و حکمي بدهد که علم درست و حکم خدا باشد.

و همين است که برخي از محققان، از جمله ملامحسن فيض کاشاني، بدان تصريح کرده اند. فيض مي گويد:

فرايض و نواميس دين از اين جهت به وسيله ولايت و امامت تکميل شد، که پيامبر علوم و تعاليمي را که خدا به او داده بود به علي آموخت و علي به اوصياء خود، يکي پس از ديگري. پس چون پيامبر علي و امه اولاد علي را به جاي خويش معرفي کرد، و براي امت ممکن گشت که در معرفت حلال و حرام و احکام دين خدا به آنان رجوع کنند، و اين امر با آمدن هر يک از آنان پس از ديگري استمرار توانست يافت، دين کامل گشت و نعمت هدايت تمام- والحمدللّه. و اين مطلب را خود امامان ما گفته اند.[13] .

بنابراين، ديگر علما و فقهايي که نه خود امام معصوم تعيين شدهاند و نه علم آنان به امام معصوم- و از طريق او به پيامبر- منتهي مي شود، هر چه بگويند نمي توان آن را بقطع و يقين حکم خدا دانست- اگر چه به عنوان حکم ظاهري. پس در پي اينگونه فقها و مفسران و علما رفتن، راه را بي راهبر سپردن است و اينسان راه سپردني مصون از گمراهي نتواند بود، بويژه در راه دين و تربيت نفس و احياء

[صفحه 76]

قلب و انعقاد عقيده، که راه ابديت است. و آسان گرفتن و اهمال در آن به زيان خود انسان است. و آن منظور نهايي را براي انسان نتيجه نخواهد داد. از نظر اجتماعي نيز، مدينه قرآني مقصود، به اينگونه تشکيل نخواهد يافت- چنانکه واضح است.

و- ضمن توضيح گذشته، معناي اين سخن امام نيز معلوم شد، يعني اينکه با تعيين شخص رهبر دين در جامعه اسلامي کامل گشت. اين سخن را پيامبر اکرم نيز فرموده است، چنانکه پيشتر ياد کرديم.«در قرآن کريم» نيز اين آيه نازل شده است:

«اليوم اکملت لکم دينکم...»[14] .

- امروز دينتان را کامل کردم.

اين آيه بنابر 15 تفسير معتبر ازعلماي اهل سنت، در روز غدير، پس از نصب علي بن ابيطالب (ع) به خلافت و امامت نازل شده است. اين آيه و آيه

«يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک...»[15] .

- اي فرستاده! آنچه پروردگارت بر تو فرو فرستاده است ابلاغ کن!

مربوط به خلافت و امامت است.[16] زيرا اين دو آيه در هفته هاي آخر عمر پيامبر نازل شده است، يعني هنگامي که به جز مسئله جانشيني، مسائل ديگر را فرموده بوده است.

مورخان و محدثان نوشته اند، روزي طارق بن شهاب کتابي (از اهل کتاب، يهودي يا مسيحي) در حضور خليفه دوم بود، گفت:

اگر اين آيه (يعني آيه «اليوم اکملت لکم دينکم»= (امروز دينتان را کامل کردم...) در دين ما نازل شده بود، روز نزول آن را جشن

[صفحه 77]

مي گرفتيم.[17] .

پس ملاحظه مي کنيد که به تصريح قرآن و احاديث نبوي و گفته امام علي بن ابيطالب که به شهادت علماي اهل سنت، براي هر مسلماني از هر مذهبي که باشد حجت است، دين اسلام، بدون فلسفه سياسي و جهت داشتن نسبت به چگونگي حکومت، کامل نيست. و به تعبير شيعه، امام شناسي (معرفة الامام) نيز جزو اصول دين است. و اين راقيترين فلسفه است که در ديني مسله رهبري و حکومت و معرفت اين مقام و صلاحيت و شرط کردن عدالت در آن، جزو اصول دين باشد.

بدين گونه، و با توجه به آنچه نقل کرديم و توضيح داديم، روشن است که عيد غدير، اسلامي است نه صرفاً شيعي. زيرا روزي که به جز اهميت قرآني آن، و سخنان پيامبر درباره آن، و محتواي حيوي آن، علي بن ابيطالب نيز اينگونه به ياد کرد اهميتش بپردازد و آن را عيدي بزرگ و سترگ و بخواند، جز يک روز عظيم و يک عيد اسلامي چه مي تواند باشد؟ پس اگر در اثر تداوم سوء تربيت و تعليم در دوران گذشته و روزگاران خلافت اموي و عباسي، و ديگر سلاطين دور از حق، و عالمان متعصب، و هم غفلت امروزين متفکران مسلمان، اکنون نيز اين روز حياتي، در بسياري از جوامع اسلامي، به دست فراموشي سپرده شده است، اين، از نظر مبادي اسلام، بک گناه بزرگ اجتماعي است، و ميراندان يکي از چهار اصل اساسي اسلام است يعني: توحيد، نبوت، امامت و معاد.

از اين رو بايد جامعه هاي اسلامي، با زنده کردن خاطرات اين روز و تفهيم محتواي آن به فرزندان سرزمينهاي اسلام، کفاره اين گناه را بپردازند. و محققان و مولفان و شاعران و نويسندگان مسلمان، با نشر تعليم نهفته در آن، و حساسيت نشان

[صفحه 78]

دادن نسبت به آن تعليم، يکي از بزرگترين آرمانهاي انساني اسلام را احيا کنند. آري پوشاندن يا پوشيده ماندن «غدير»، پوشاندند يا پوشيده ماندن يکي از روشنترين روزهاي انسان است، و نسيان يکي از پاکترين و عظيمترين و درخشنده ترين سنت هاي پيامبر اسلام. و به ديگر سخن، رد کردن عظيم ترين فرياد، و بلکه فرياد نهايي و ابدي وحي است به حلقوم محمد، و دست رد در برابر آن فراز کردن است. تبلور جوهرنهايي در جامعه اسلام غدير است، و پايان فريادهاي وحي خدايي غدير. و چون پيامبر ما، خاتم پيامبران است بايد گفت، آخرين حکم آسمان، حکم روز غدير است، يعني ارشاد ابديت در مسير حيات انساني، امامت علي بن ابيطالب است و امامت اولاد او، به عنوان معلمان معلمان علم يقين و مجريان احکام و حدود خدايي تا دامنه قيامت.

و در واقع، آنچه از پيامبر اکرم، درباره مهدي و خروج موعود نيز روايت شده است، و خاطرهاي را که مسلمين درباره آينده جهان و استقرار دولت مهدي (يعني: پراکندن حق در هر کائن و آکندن گيتي از عدل) دارند، همان تاسيس «مدينه غدير» است، که همواره و هر روز، وظيفه مسلمانان راستين و معتقدان به حکومت قرآني است که در تشکيل دادن آن براي هر نسل و در هر نسل بکوشند... و آن که مهدي تاسيس مي کند، تکلف ديني خود آن امام است، در روزگار ظهور خود و در ظرف زماني آن تکليف، و خواهد کرد، که «ان الله غالب علي امره».[18] و در حقيقت، بعثت غدير عاشورا مهدي، چهار جهت اصلي خانه اسلام است که به روزگار «مهدي» سراسر جهان خواهد بود: «ان الارض يرثها عبادي الصالحون».[19] .

بدين گونه روشن گشت که بحث درباره «غدير» و هويت رهبري در اسلام،

[صفحه 79]

حرکتي است در سطر احياي مجدد اسلام. و دانستيم که اين بحث و روشنگري در اين سطر و اين حرکت ذهني دادن به جوامع اسلامي و آفرينش عصيان و حماسه، هم اکنون، از قاطعترين وظايف مصلحان مطلع اسلام است. اما از روز روشنتر است که در اين راه و اين کار، همواره بايد، چند موضوع را پيش چشم مجسم داشت.



صفحه 64، 65، 66، 67، 68، 69، 70، 71، 72، 73، 74، 75، 76، 77، 78، 79.





  1. امام در ضمن اين خطبه، بسياري از آيات قرآن را در کلام خويش آورده است. آيات نيز در خلال سخنان امام ترجمه شد. و يادآوري شماره آيات و نام سوره ها به نظر لازم نيامد. در مواردي خود امام به نقل آيه تصريح فرموده است.
  2. سوره 33 (احزاب)، آيه: 56 «ان الله و ملائکته يصلون علي النبي، يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما».
  3. اشاره است به اينکه صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد (ص) به هنگام دعا و توسل و طلب حاجات، در اجابت موثر است. و اين تعليم، در روايات ديگر نيز رسيده است و اساتيد راه گفته اند.
  4. مقصود ائمه طاهرين است و اشاره به ايشان.
  5. يعني به عنوان «ولي» و «خليفة اللّه»، و ولايت و ماموريت از جانب خدا.
  6. «دور»، بروزن«لوح»، جمع دوحة است، به معناي درخت بزرگ و تنومند پرشاخ و پربرگ و پرسايه. چون در کنار غدير و بر کهاي پيامبر اکرم، در آنجا، در صحراي جحفه، علي را به خلافت نصب کرد، ازاينگونه درختان بياباني (سمرات) چند تايي بود، و به هنگام ظهر زير آنها را رفتند و در سايه آنها نماز گزاردند. از اين رو، «روز غدير» را،«يوم الدور» نيز گفتهاند، از باب اشاره به آن درختان، چنانکه شاعر قديم شيعه، کميت بن زيد اسدي (م 126) در يکي از قصايد معروف خود (هاشميات) گويند: و يوم الدوح دوح غدير خم ابان له الولاية لو اطيعا.
  7. اشاره است به آيه 59، سوره 4 (نساء).
  8. سوره 33 (احزاب)، آيه 67 و 68.
  9. از آيه 21، سوره 14) ابراهيم)، و آيه 47، سوره 40 (مومن).
  10. سوره 61 (صف)، آيه 4.
  11. اين خطبه، مدارک چندي دارد، از جمله «مستدرک نهج البلاغه» باب اول 67 تا 72 تاليف علامه شيخ هادي کاشف الغطاء نجفي. چاپ نجف (1354 ق)، و به ضميمه آن کتاب تحقيقي «مدارک نهج البلاغة و دفع الشبهات عنه».
  12. يا کسي از عالمان دين که آگاه از راه و روشي امام معصوم باشد و همان را پيشنهاد کند.
  13. «تفسير الصافي»، ج 421:1، به نقل از «تفسير عياشي»، ج 293:1، پانوشت.
  14. سوره 5 (مائده)، آيه 3.
  15. سوره 5 (مائده)، آيه 67.
  16. و نيز صفحه 55 اين کتاب ديده شده.
  17. «الغدير»، ج 283:1.
  18. سوره 12 (يوسف)، آيه 21.
  19. سوره 21 (انبياء)، آيه 105.