در زير رواق تاريخ
ولي هنگامي که خود در آن مراسم شرکت کردم، آنچه را مناسب بود، با خويشتن مي پنداشتم: مي پنداشتم که اين عالم بزرگ اسلامي شيعي و حجت آل محمد «ص»- و با کاربرد درست کلمه، «حجةالاسلام»- که درگذشته است، معلم امت، شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، است و اين جنازه، جنازه ي اوست. آري، ميان مردان بزرگ، همواره شباهتهاي چندي است، به ويژه آنان که در يک راه گام گذارده اند و براي نشان دادن يک حقيقت فدا شده اند و از شلعه ي يک عشق سوخته اند، همان سان که اقيانوسها به هم مرتبطند و قله هاي رفيع همنواخت و هامونهاي بزرگ در پهناوري و عمق همگونه و جنگلهاي کهن در رازوري چونان هم و رودهاي عظيم در بسترهاي پر صخره ي خويش همسان. باري، من مي پنداشتم که: مردي که پس از چهل سال دفاع مقدس و اصلاح [صفحه 347] ژرف و نشر علم و زنده کردن سنت و پاک ساختن حديث و پيراستن تاريخ و استوارسازي تفسير و نشان دادن حجت و ارائه ي مدرک و احياي ارواح و استحکام بخشيدن به حقايق ايماني جامعه و بر تافتن سخت ترين مجاهدات در راه احياي اسلام و رهايي امت و شناساندن فلسفه ي سياسي و اجتماعي قرآن، هم اکنون درگذشته است، همرسالت ديگر خويش، در قرن پنجم، معلم امت، محمد بن محمد بن نعمان مفيد است، و اين جنازه، جنازه ي اوست بر سر دستها و دوشها. و اين، ميدان آشنان بغداد است که با 80000 تن بر او نماز مي گزارد... جنازه ي «صاحب الغدير» را مي ديدم که از زير رواق تاريخ عبور مي دهند. ميدانها و خيابانها پر است از جمعيت، همه سياهپوش و غرق در تجليل از علم. آفتاب سو کند و تيره مي تابد. درفشهاي سياه همه جا در حرکت است و ابرهاي سياه بر فراز سرها در تلاطم. آسمان غبارآلود است و افق تيره و تار. صوت قرآن، از هر سوي بلند است، و قاريان با لحن خوش و غمناک، آيات قرآن را مي خوانند: قل هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون.[1] . - بگوي: آيا همسان باشند آنان که بدانند و آنان که ندانند؟ و فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما.[2] . خداي افزوني داد مجاهدان را بر نشستگان، مزدي بزرگ [صفحه 348] يرفع الله الذين آمنوا والذي اوتو العلم درجات.[3] . - تا خداي برتري دهد و درجات آنان را که گرويدند، از ميان شما، و آنان را که دانش دادند... انما يخشي الله من عباده العلماء.[4] . - از خداي ترسند (و او را شناسند و رعايت دستورات او کنند) عالمان و دانايان. قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي.[5] . - بگوي: نمي خواهم از شما بر اين (پيغام رسانيدن) هيچ مزدي، ليکن از شما خواهم دوست داشتن خاندانم را. شهدالله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولو العلم قائما بالقسط.[6] . - گواهي داد خداي که نيست خدايي جز او، و گواهي دادند فرشتگان و خداوندان دانش. (خداي) ايستاده است به داد و عدل. و جعلنا بينهم و بين القري التي بارکنا فيها قري ظاهرة و قدرنا فيها السير، سيروا فيها ليالي و اياما آمنين.[7] .
من درباره ي تشييع جنازه اي که تهران از «صاحب الغدير» کرد، سخني نمي گويم. شايد بيش از آنچه کرد نمي توانست. چنانکه از مجلات و روزنامه ها و خبرگزاريهاي ايران، در مورد منعکس کردن اين مصيبت بزرگ وتجليل از شخصيت و خدمات «علامه ي فقيد» نيز ذکري به ميان نمي آورم.
صفحه 347، 348.