خطيب تاريخ











خطيب تاريخ



از مواهب «صاحب الغدير»، نيروي نطق شگفت و مهيج وي بود. او صاحب سيمايي بود با مهابت و هيئتي شکوهبار و «صدايي در خور دليران» و معلوماتي بيکران و حافظه اي نيرومند و ايماني عميق و توجهي درست و نيتي پاک، و بدين گونه چون به سخنراني دهان مي گشود، شگفتي زاي نبود اگر دهها هزار نفر را گرد آورد و تحت تأثير گيرد و ساعتها گوش به سخن خويش بدارد.

او به هنگام سخنراني، مصلح اسلامي ديگر، سيد جمال الدين حسيني اسدآبادي را به ياد مي آورد. او حتي در محافل عادي که سخن مي گفت، شور اخلاص وعمق منطق و شعله ي حماسه اش همه را دگرگون مي کرد. در منابر نيز چونان خطيبي بيهمال سخن مي گفت. و چون به سخن او گوش فرا مي دادي مي گفتي قرنهاي اسلامي دهان گشوده اند تا با تو سخن گويند.

و در اين سخنرانيها و محافل چه بسيار انبوهان جمعيت که گرد مي آمدند، متجاوز از چند هزار و گاه چن ده هزار... که از اين جمله بود مجالس اصفهان، مشهد، همدان، کرمانشاهان، تهران، حيدرآبادد کن، کانپور و برخي از شهرهاي سوريه و عراق و...

درست به ياد دارم که در تابستان سال 1338 شمسي، که علامه ي اميني در مشهد

[صفحه 342]

بود، گروهي از وي درخواست کردند تا به منبر رود. البته چنين نبود که او اهل منبر باشد، به معناي متعارف، و هر جاي بدان بپردازد مگر آنگاه که عالمان و خواص براي استفاده ي عموم از او درخواست سخنراني مي کردند. باري تقاضاي مردم مشهد قبول افتاد و مجلسي بس عظيم و شکوه زاي، در مدرسه ي نواب مشهد، برپا گشت-مجلسي تاريخي: همه ي صحن بزرگ مدرسه ي نواب فرش شده بود. نخست به هنگام اذان مغرب، اين جاي وسيع پر مي شد از صفوف نمازگزاران- زيرا به درخواست افاضل، «اميني» آن چند شب، نماز مغرب و عشا را در آنجا به جماعت خواند- و چه بسيار کسان که مي آمدند براي پيوستن به اين صفها و جاي نبود. سپس چون منبر آغاز مي گشت، سيل جمعيت- به معناي راستين اين تعبير- به سوي اين مجلس سرازير مي شد.شبهاي آخر، پس از پر شدن مدرسه و برخي غرفه هاي طبقات بالا، عده اي از مردم بر بام مرتفع مدرسه بالا مي رفتند. در راهرو مدرسه، نيز همين سان جمعيت موج مي زد و بر سر هم مي ريخت، تا داخل خيابان، و دو طرف خيابان و پشت در دکانها که بسته بود و در سطح پياده رو و مقداري از سواره رو و کناره هاي جوي خيابان، تا کوچه ملک، و از طرف رو به قبله تا مسجد حاج ملا هاشم و درون مسجد. و اين همه با بلندگوهاي متعدد مي توانستند، صداي «صاحب الغدير» را بشنوند. و خدا داند که شماره ي آن جمع و آن مردمان در آن شبها چه اندازه بود. از نظر کيفيت نيز بدان گونه کم مانند بود: خواص مردم، فقها، عالمان، استادان دانشگاه، فاضلان، دانشجويان و جوانان، شرکت داشتند و حتي کساني در صفوف آن جماعت و پاي آن منبر ديده شدند، که کمتر به کسي اقتدا مي کردند يا پاي منبري مي رفتند.حضرت شيخ مجتبي قزويني نيز، با ضعف مزاج و دوري راه، در اين مجلس شرکت مي کرد. يکي از شبهايي که حضور داشت و در يکي از غرفه هاي فوقاني ضلع شرقي مدرسه، با جمعي از طلاب، نشسته بود، به هنگام ختم مجلس- که شکوه مجلس همين گونه نمايان بود و خلقهاي انبوه، چون سيلهاي خروشان بهاري که در دورن دره ها مي غلتند، براي بيرون رفتن از مجلس، از اين سو به آن سوي مي شدند،

[صفحه 343]

و فروغ ارواح پاک شده و جانهاي صفا يافته از چشمانشان بيرون مي تراويد- به حضورش رفتم، شيخ گفت: «چنين مجلسي در قرني اتفاق مي افتد».



صفحه 342، 343.