پاسخ شرف الدين











پاسخ شرف الدين



(نامه102)

همه مردم مي دانند که امام و ديگر دوستانش، از بني هاشم و غير بني هاشم، در بيعت با ابوبکر حضور نداشتند و پا به سقيفه نگذاشتند. آنان از سقيفه و آنچه در سقيفه مي گذشت دور بودند. آنان با همه وجودشان سر گرم مصيبت بزرگ بودند: مرگ پيامبر، و به وظيفه واجب و فوري، کفن و دفن پيامبر (ص) پرداخته بودند. و جز به اين حادثه به چيزي نمي انديشيدند.

[صفحه 47]

از طرف ديگر، تا آنان مشغول جمع کردن بدن پيامبر و اداي مراسم نماز و دفن او بودند، مردم سقيفه کار خود را کردند و مسئله بيعت با ابوبکر را سر و صورت دادند. و از باب رعايت احتياط و دور انديشي، در برابر هر نظر يا حرکت مخالف، که باعث درهم ريختن تشکيلاتشان مي شد، به اتفاق ايستادگي مي کردند.

بنابراين، علي کجا بود و سقيفه کجا؟ علي کجا بود و ابوبکر کجا؟ علي کجا بود و بيعت کنندگان با ابوبکر کجا، تا بتواند براي آنان استدلال کند؟ و پس از آنکه جريان سقيفه راه افتاد و زمام امور را آنان به دست گرفتند، شد آنچه شد، از سويي زيرکي کردند و از ديگر سوقلدري و خشونت نشان دادند. و چنان شد که نه علي و نه غير علي، هيچ کس نمي توانست به حيث استدلال کند. کسي گوش شنيدن يا امکان انعطاف به طرف مضمون حديث نداشت؟ آيا در زمان ما، چند نفر مي توانند با کساني که قدرت را در دست دارند درافتند، به طوري که قدرت آنان را از ميان بردارند و دولتشان را سرنگون کنند؟ و آيا اگر کسي قصد چنين کاري داشته باشد آزادش مي گذارند؟ هيهات، هيهات. و اکنون تو گذشته را به بازمان حاضر بسنج، که مردم همان مردمند و زمانه همان زمانه است.

از اينها گذشته، علي در آن روز، براي استدلال و استشهاد، نتيجه اي نمي ديد جز بر پا شدن فتنه و آشوب و در آن شرايط (که اسلام دوران نخستين خويش را مي گذرانيد و نهال دين تازه کاشته شده بود)، ترجيح مي داد که حق او ضايع شود اما شر و آشوبي برپا نگردد. علي بخوبي متوجه خطرهايي بود که دين اسلام و کلمه «لا اله الا اللّه» را تهديد مي کرد. در واقع، علي بن ابيطالب در آن ايام به مصيبتي گرفتار شده بود که احدي بدان گونه مصيبت گرفتار نشده است، زيرا بار دو امر بزرگ بر دوش علي سنگيني مي کرد: يکي خلافت اسلام، با آنهمه نص و وصيت و سفارشي

[صفحه 48]

که از پيامبر درباره آن رسيده بود، و اينهمه، متوجه علي بود و در گوش او فرياد مي کشيد و با شکوهاي دلگداز و جگر خراش او را به شور و حرکت فرا مي خواند. دوم آشوبها و طغيان هايي که ممکن بود منتهي شود به از هم پاشيدن جزيرة العرب و مرتد شدن اعراب نو مسلمان، و ريشه کن شدن اسلام و ميدان يافتن منافقان مدينه و ديگر اعراب منافق و دو رويي که به نص قرآن، اهل نفاق و دو رويي بودند و کافر ماجراتر و نفاق پيشهتر از هر کس ديگر بودند و از هر کس ديگر دورتر بودند از فهم و هضم حدود احکام خدا[1] و اينان با از ميان رفتن پيامبر (ص) قوت يافته بودند. آري مسلمانان در آن روز، پس از رحلت پيامبر، مانند گلهاي بودند سيل زده، در شبي زمستاني، گرفتار شده ميان گرگهاي خونخوار و حيوانات درنده و مسيلمه کذاب و طليحة بن خويلد و سجاح بن حارث، و رجاله هايي که دور و بر اينان گرد آمده بودند و براي محو اسلام و مسلمين پاي مي فشردند. علاوه بر اين، دو امپراطوري روم و ايران، در آن روزگار، در کمين اسلام بودند. و به جز اينها همه، ده ها مانع و مشکل ديگر بود که همه در حال کين توزي با محمد و خاندان محمد و اصحاب محمد بودند و براي گرفتن انتقام خود از اسلام (که همه اعتبارات اشرافي و امکانات مختلف استثمار را نابوده کرده بود)، به هر وسيلهاي دست مي زدند. مي خواستند اسلام را براندازند و ريشه اش را بکنند. و در راه اين مقصود، با نشاط و شتاب گام بر مي داشتند. چون مي ديدند که با مرگ رهبر اسلام، براي کارشکني و تخريب فرصت خوبي پيش آمده است. از اين رو مي کوشيدند تا اين فرصت را مهار کنند و از بي سرپرست شدن مسلمانان، پس از استقرار يک

[صفحه 49]

نظام داخلي، بهره گيرند. آري، در چنين شرايطي، علي بر سر دو راهي بزرگ رسيد. و طبيعي بود که مانند علي بن ابيطالبي، حق خلافت خويش را فداي اسلام و مسلمين کند و چنين هم کرد. نهايت براي اينکه نظريه خلافت حقه اسلام را، که خلافت خودش بود، حفظ کند و در برابر کساني که حق اسلامي خلافت را از او سلب کردند[2] موضعگيري لازم را کرده باشد البته آن هم باز به صورتي که شق عصاي مسلمين نشود و فتنه برنخيزد و فرصت به دست دشمن داده نشود براي اين مقصود، در خانه نشست و بيعت نکرد، تا اينکه او را بزور اما بي خونريزي از خانه به مسجد آوردند. در صورتي که اگر علي خود به پاي خود براي بيعت رفته بود، حجتي براي خلافت او نمي ماند و براي شيعه (و هر طالب حقّي) برهان حق آشکار نمي گشت. اما علي با اين روش خود، دو کار کرد: هم اسلام را حفظ کرد و هم صورت شرعي خلافت حقه اسلام را نفراموشاند. و چون نگريست که در آن روز و آن شرايط، حفظ اسلام و خنثي کردن فعاليتهاي دشمنان اسلام، متوقف است بر عدم درگيري او (با سران امت)، چنين کرد و با خلافت سقيفه در نياويخت. و اين همه براي حفظ امت بود، و حراست شريعت، و نگهداشت دين، و چشمپوشي از مناصب خويش براي خدا، و اداي امري که شرعاً و عقلاً بر او واجب بود، يعني علم به اهم (حفظ اسلام و مسلمين) و ترک مهم (حفظ خلافت حقه)، در مرحلهاي که دو تکليف تعارض کنند. اين است که شرايط و محيط آنروز، نه به علي اجازه مي داد که شمشير در ميان مردم گذارد،

[صفحه 50]

و نه جامعه آن روز مدينه را جامعه نو مسلمانان را زير ضربه هاي استدلال و سخنراني و تکفير و تخطئه آ خرد و منزلزل و متشنج سازد. و با اين همه که گفتيم، علي و اولاد علي و عالمان شيعه، از آن روز تا امروز، همواره با روشي حکيمانه، احاديث وصايت را ذکر کرده اند و نصوص روشن نبوي را در اين باره نشر داده اند. چنانکه بر مردم آگاه پوشيده نيست. والسلام[3] .



صفحه 47، 48، 49، 50.





  1. سوره 9 (توبه)، آيه 97.
  2. و در حقيقت اين حق، حق تنها فرد او نبود، حق اسلام و مسلمين بود، حق قرآن و قبله بود، حق همه احکام و حدود خدا بود و شهرها و مردمان در طول تاريخ. چون با حکومت او بود که همه شهرها و مردمان به حقيقت سعادت مي رسيدند.
  3. ( المراجعات) 301 تا 303.