مجالس مذهبي











مجالس مذهبي



کساني که علامه ي اميني را در محافل حسيني و مجالس ذکر مصيبت ديده اند، آنچه را هم اکنون عرض مي کنم، نيک به ياد مي آورند. از ويژگيهاي صاحب الغدير، عشق و ولاي کامل او بود نسبت به آل محمد «ص»، عشقي زبانزد و مشهور، که مي توان گفت «الغدير» نيز اثري است از آثار اين عشق بيکران. و از اين ميان کششي داشت ويژه، به شنيدن و تأمل در مصائب حضرت امام حسين «ع» و اصحاب او. و بس حماسه وار و دردخيز، با صداي بلند، بر مصائب آل محمد مي گريست. و بسيار اتفاق مي افتاد که اهل منبر و نوحه خوانان و ديگر حاضران و مستمعان از مشاهده ي انقلاب حال او به هنگام ذکر مصيبت، منقلب مي شدند و چونان خود او از سر درد مي گريستند. راستي در محفلي که او بود و ذکر مصائب آل محمد «ص» مي رفت، مي گفتي يکي از آل محمد خود در آن مجلس حاضر است. و اين حالت هنگامي بيشتر اوج مي گرفت که گوينده ي مصيبت، به نام بانوي اکرم حضرت فاطمه ي زهرا- سلام الله عليها- مي رسيد. اينجا بود که خون در رگهاي پيشاني او متراکم مي شد و گونه هايش افروخته مي گشت، و چونان کسي که از ظلمي که بر ناموس او رفته است در برابرش سخن گويند، از چشمانش، همراه اشک بي امان، شعله ي آتش بيرون مي زد.

با اين همه، صاحب الغدير، از نوع محافل و مجالس مذهبي خشنود نبود، و از برخي از آنها دلي پر خون داشت: از ابتذال برخي از اين مجالس، و اينکه بيشتر گويندگان از حديث و معارف ديني اطلاع کافي ندارند، از تقواي موضعي برخوردار

[صفحه 299]

نيستند، و از تاريخ حوادث و زندگاني ائمه ي طاهرين و فلسفه ي درگيري آنان با قدرتهاي ستمگر زمان و فرهنگ انقلابي شيعه ناآگاهند. از اين همه رنج مي برد و درد مي کشيد. و از سخنان نامستند و نامناسب اهل منبر، و تعبيرات سبک و خالي از حشمت برخي از روضه خوانان، به عنوان يک حماسه بان بزرگ، احساس دردي عميق مي کرد. از خود وي شيندم که مي گفت، در يکي از مجالس عمده ي تهران، در ايام عزاداري، شرکت کرده بودم، در وسط منبر- با اينکه کاري زننده بود- برخاستم و بيرون آمدم، چون نشستن و گوش دادن به آن حرفها را حرام دانستم.

- تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل-

اين قسمت را هم براي اين نوشتم تا بدانند که انتقاد به حق، و انتقاد از موضع ديني- حتي بر امور ديني و به نفس ملاکات ديني- واجب است و ترک آن حرام، و مثل صاحب الغديري چنين مي انديشيده است. پس کسي که دين دارد و بصيرت ديني، نبايد کار دين را به دست هر کس رسيد بدهد و به دست عوام بسپارد، و نبايد از اين وضع خوشحال باشد. بلکه به حکم وظيفه ي عقلي و ديني، نبايد اين وضع را تحمل کند. و معلوم است که مراد از «عوام» فلان زارع يا کارگر نيست، عوام در مسائل دين، يعني هر کس داراي تخصص و شناخت معارف اسلامي نيست، حالا هر که گو باش.



صفحه 299.