مرجعيت











مرجعيت



عالمان و فاضلاني که با استعدادهاي کامل، دلي پرشور، روحي سوزان، ايماني عميق، حماسه اي والا، شناختي ژرف و تعهدي و بصيرتي، عمري را، در راه تحصيل علوم و معارف اسلامي، در درون حوزه هاي علمي و به مصاحبت علما و طلاب گذرانده اند، و خود در حوزه و از حوزه و عضو و جزء حوزه بوده اند، و مراحل گوناگون تحصيلات حوزه اي را سپرده اند، و از چگونگي حوزه هاي روحانيت و ارزش افراد و طبقات و افکار و کتابهاي درسي و برنامه ي تحصيلي آن سامانها آگاه گشته اند، اينچنين کسان، بيگمان، در مسائل و ارزشها و رويدادها و چگونگيهاي ديگر اين حوزه ها بي نظير نمي توانند بود.

اميني، از اين زمره کسان بود. او درباره ي مسائل ياد شده سخنها داشت. چه بسيار از رشته هاي علمي که در حوزه ها نيست و او بر نبودن آنها تأسف مي خورد. و اين نه تنها مربوط به علوم روز بود، بلکه درباره ي خود علوم و معارف وسيع و غني اسلامي و متروک ماندن بخشي عمده از آن، سخت شکايت داشت، به ويژه رشته ي تاريخ اسلام و فلسفه ي سياسي در اسلام.

يکي از دردهاي استخوانسوز نويسنده ي «الغدير» اين بود که چرا در حوزه هاي روحاني مسئله ي «ولايت» و تاريخ تشيع مطرح نيست. مقصود از ولايت- اين کلمه ي پر جاذبه و پر نيرو- شناختن راستين و تحليلي مقام معنوي و شخصيت تاريخي و تعليمات اسلامي ائمه ي طاهرين است و چگونگي حق حکومت و مولويت در اسلام. و اميني، به عنوان يک عالم شيعي دانا، همين را منظور مي کرد، نه آنچه را که برخي از دکه داران و رجالگان در اين سالها بر زبان مي رانند، و بر آن، مفهوم گل مولائي

[صفحه 284]

و بي ارج تحميل مي کنند، و گروهي در منابر مبتذل و بي موضع و گروهي در نوشته هاي منحط، از آن دم مي زنند. و بدين وسيله در اين روز و روزگار- روزگار تبيين و تميز و عرضه ي نظامها و ايدئولوژيها- چهره ي سحار و جوهر زندگيساز و آفتاب آفرين معارف والاي آل محمد «ص» را، به بدترين انحطاطها مي کشانند. اينان و برخي پيروان معتقد ولي ساده دل و دور از تفکر اينان- زيانشان به دين، از نظر موضع ايدئولوژيکي، از سپاهي جرار و دشمناني غدار بيشتر است.

بدين گونه، يکي از دردهاي متفکران شيعي انديش، همين مغفول ماندن اين مسئله است. و مقصود اين است که در مذهب شيعه، که مسئله ي شناخت و بحث درباره ي ولايت و مولويت جزو اصول دين است، چرا در حوزه هاي علمي، در اين باره بحثي و دکتريني نباشد، چرا؟ و چرا اين فلسفه مورد تجزيه و تحليل قرار نگيرد، چرا؟ و همچنين بسياري ديگر از رشته هاي علوم.

حق با اين متفکران است. و راستي شگفتي زاي است! يکي بنگريد، اين مترقي تري نوع جهان بيني است که فلسفه ي سياسي، جزء دين باشد. و اين منحطترين جماعت که چنين امري را فراموش کند. يا مفهوم انساني و اجتماعي آن را سلب کند، و صرفا آن را داراي مفهومي يک بعدي (اخروي و باطني) جلوه دهد!

باري، حماسه مردي چونان «معمار مدينه ي الغدير» و مرزبان نيرومند حماسه ي جاويد، نمي توانست درباره ي اين حقيقت الهي و جوهر اصلي تشيع ساکت ماند و زبان در کام کشد. از اين رو، با عالمان و مراجع بزرگ درگيريهاي عمده داشت. و درباره ي اين مسئله و مسائلي مشابه آن، با بزرگان ديگر دنياي شيعه به گفتگوها و روشنگريها و محاجه هاي بسيار پرداخته بود. دريغا که من نمي توانم آنچه را از وي شنيده ام اکنون نقل کنم.



صفحه 284.