امانت











امانت



در صفحات گذشته، درباره ي لحن و چگونگي تعبير گفتگو کرديم. اکنون

[صفحه 215]

بجاست که به امانت شگرف صاحب «الغدير»- به عنوان يک مؤلف مسلمان- نيز اشاره کنيم. مي دانيم که در تأليفاتي که پايه ي آنها بر نقل استوار است، تنها جوهر اصلي و مايه ي وثوق، امانت است. اگر در چنين کتابها امانت رعايت نشود، هيچ است. و دريغا که چه بسياري از آنان که به عنوان محقق و مورخ و عقايد نويس معرفي شده اند، از اين صفت که جوهر کار و الفباي مکتب است بي بهره بوده اند و هستند. و يکي از جريانات «الغدير»، همين مچ گرفتنهاست و روشن کردن نقلهاي تقطيعي[1] يا مکذوب.

اکنون جا دارد که مؤلفان و محققان، به ويژه نسلهاي جوان و تازه کار اين رشته ها، در امانت تأليف و نقل، از کساني چون صاحب «الغدير» سرمشق گيرند و امانت «اميني» را همواره پيش چشم دارند و دستور العمل خويش سازند، که جمال علم و فضيلت تأليف اين است، به ويژه در کتابهايي که پايه ي آنها نقل و تاريخ و فقه تاريخ است. در اينگونه کتابها نقل نامعتبر، خيانت در نقل، عدم دقت در نقل، اعتماد بر نسخه هاي نامعتبر، استناد به نسخه هاي مغشوش و مخدوش يا نقل تقطيعي، حقايق را دگرگون مي کند، و خواننده را گمراه مي نمايد، و تاريخ را تباه مي دارد، و

[صفحه 216]

پژوهشي را سردرگم مي سازد. و اين همه مسائلي است که مؤلف بايد به آنها توجه داشته باشد، چونان که صاحب «الغدير». دقت و امانت در نقل در «الغدير»، چنان است که از يک عالم راستين توقع مي رود. نقل نمونه در اين مقوله معني ندارد، همه ي کتاب، نمونه ي اين صفت است. عالمان و ناقدان بزرگ نيز به اين چگونگي اشاره کرده اند.

خلاصه، اين است «الغدير» در 11 جلد آن که تاکنون منتشر شده است، در 5413 صفحه، با دهها بحث مهم و نقد و تطبيق و روشنگري و هدايت و تصحيح. و اگر گفته اند: «شرح حال هر متفکر بزرگ، مهمترين قسمت فلسفه ي اوست» مي شود ديد که صاحب «الغدير» چه فلسفه اي داشته است. و اگر به گفته ي سليمان کتاني، آنچه را بانوي اکرم، فاطمه ي زهرا طلب مي کرد، زمين و نخلستان نبود، بلکه اصالت حق بود و امتداد وجود محمد و تجديد تلألؤ رسالت،[2] «الغدير» نيز همان امتداد خطبه ي عرفات و غدير پيامبر است، و سخنراني بانوي اکرم حضرت زهرا، و خطبه ي شقشقيه، و حرکات اجتماعي ابوذر غفاري، و سخنراني عمار ياسر و مالک اشتر و هاشم مرقال، در صفين، و خطبه ي شب عاشورا و پاسخهايي که اصحاب حسين به او دادند، و شمشيرهاي روز عاشورا، و خطبه ي ناتمام مانده ي امام زين العابدين در مسجد اموي دمشق، و سخنرانيهاي سران نهضت توابين در نهضت سليمان بن صرد خزاعي، و قيام مختار ثقفي، و اقدام عالم بزرگ شيعي سعيد بن جبير تابعي عليه حجاج بن يوسف ثقفي، و... و...

تاکنون سخن بر سر آفاق کتاب «الغدير» بود. و اکنون چون وسيعتر بنگريم خواهيم ديد که «الغدير»- به عنوان دفاعنامه ي جانشينان محمد و مفسران اصلي قرآن:

[صفحه 127]

علي و اولاد علي- تنها کتاب ما شيعيان نيست، چون آنچه در «الغدير» آمده است همه از مآخذ و مدارک و کتب موثق برادران اهل سنت است، مآخذي که همه ي سنن و آداب و عقايد و احکام ديني اهل سنت، از نماز و روزه گرفته تا دفن مردگان، در سراسر جهان و در طول تاريخ، بر پايه ي آنها قرار داشته است و دارد.

و اگر ببينيم که ابن خلدون مي گويد:

مالک و ابوحنيفه، خلافت محمد بن عبدالله بن حسن مثني [يعني نواده ي امام حسن مجتبي «ع»] را از خلافت منصور عباسي اصلح مي دانستند و از اين جهت آنان را شکنجه کردند.[3] .

و اگر ببينيم که:

خود امام ابوحنيفه، در اختلافاتي که بين علويان و عباسيان روي مي داد، به آل محمد «ص» متمايل بود، و هنگامي که ابراهيم- نواده ي حضرت امام حسن و برادر محمد نفس زکيه- بر منصور خليفه ي عباسي شوريد، ابوحنيفه به حمايت او بود. و به قول زفربن هذيل- که خطيب بغدادي نقل کرده است- با شدت و جهد، برخلاف منصور سخن راندي (تاريخ بغداد، 329:13)، و حتي وقتي منصور دو نامه ي مجعول از طرف همين ابراهيم حسني، به نام اعمش محدث و ابوحنيفه نوشت، اعمش بعد از خواندن آن را به خورد گوسپند داد، ولي چون نامه به ابوحنيفه رسيد، آن را بوسيد و جواب نوشت (ضحي الاسلام 182:2، به نقل از ابن عبدالبر 17) و اين امر باعث شد که بين ابوحنيفه و خليفه ي عباسي، کدورتي پيش آيد، و در نتيجه به امر خليفه تازيانه خورد و به زندان افتاد. و در آنجا به قول

[صفحه 218]

برخي مسموما از جهان رفت.[4] .

آري اگر اين اظهارها و حقيقتها و دهها امثال آن را ببينيم[5] به اين نتيجه ي درست مي رسيم که «الغدير»، کتاب مسلمانان است، نه تنها شيعيان، زيرا «الغدير» نيز در جوهر خود، صورت ديگري است از ابراهيم حسني يا هر ثائر علوي ديگر.

و حتي مي نگريم که اگر در رگهاي فرزندان سرزمينهاي اسلام، خوني زنده است، که مايه ي پايداري آنان است در خطيرترين مقاومتها، باز همان خوني است که با ولاي علي و آل علي در رگها مي گردد و در قلبها مي دود، و شاعران سرزمينهاي آيات قرآن چنين مي گويند:


تحت سماء صيفه الحمراء
من قبل الف سنة يرتفع البکاء


حزنا علي شهيد کربلاء
و لم يزل علي الفرات دمه المراق


يصبح وجه الماء و النخيل في السماء.[6] .

يا:


سمعت صوت و لزمن
السقوط نحوي في الولادة


والنهر الممدود کالو سادة
من شفتي سقراط حتي جثة الحسين.[7] .

[صفحه 219]

يا:


من رحم الايام نأتي...
من وجع الحسين نأتي...


من اسي الزهراء
من احد نأتي و من بدر...


و من احزان کربلاء...[8] .
نأتي لکي نصحح التاريخ والاشياء[9] .


و همين گونه شاعران شيعي ايراني- شاعران روشنگر تعهد شناس.

و چون به اين همه توجه کنيم، خواهيم دريافت که با اين کتاب، اسلام که ماهيت انقلابي داشت و «دين تحرک» بود، دوباره روشنتر شناسانده شد. و اين تاکنون- چنانکه گفتيم- يازده جلد «الغدير» است. اين کتاب صاحب رسالت، هنوز مجلداتي ديگر دارد که به زودي انتشار خواهد يافت. و از جمله مباحث مجلدات باقيمانده،رسيدگي فني و عميق به «صحاح ست» است وبحث عجيب «مسند المناقب و مرسلها»، و بحث بيدار کننده ي «حکومة الالفاظ»، و مباحث فراوان ديگر، که

[صفحه 220]

چون انتشار ياد، بار ديگر جوامع را در جريان حکومت معصوم و مدينه ي قرآني غدير و فسلفه ي سياسي اسلام قرار خواهد داد، و با خواسته هاي پيامبر اکرم روبرو خواهد ساخت.

پس از بحثي که از آغاز تاکنون کرديم، بايد ديد اين همه معلومات و موضعگيري که در «الغدير» گرد آمده است، روي هم، يعني چه. اين همه چه معني مي دهد و از آنها چه نتيجه مي شود؟ و آيا اين همه سند و اطلاع و عرضه و تحليل و بحث و استناد يعني چه؟ اين همه سند و اطلاع و عرضه و تحليل و بحث و استناد يعني:

معاوية بن ابي سفيان، نه- امام حسين مجتبي، آري

يزيد بن معاويه، نه- امام حسين، آري

وليد بن عبدالملک اموي، نه- امام علي بن الحسين زين العابدين، آري

هشام بن عبدالملک، نه- امام محمد باقر، آري

منصور دوانيقي، نه- امام جعفر صادق، آري

هارون الرشيد عباسي، نه- امام موسي بن جعفر علوي، آري

عبدالله مأمون، نه- امام علي بن موسي الرضا، آري

ابراهيم معتصم، نه- امام محمد التقي، آري

متوکل عباسي، نه- امام امام علي النقي، آري

معتمد عباسي، نه- امام امام حسن عسگري، آري

عبيدالله بن زياد، نه- مسلم بن عقيل، آري

حجاج بن يوسف ثقفي، نه- سعيد بن جبير تابعي، آري

القادر عباسي، نه- شريف رضي، آري

[صفحه 221]

و...

بدين گونه مي نگريم که «الغدير» کتاب زندگي و آفتاب و طلوع و انسانيت است، بلکه بايد گفت کتاب همه ي نسلهاست و براي همه ي نسلها مورد حرمت است و ارجمندي کار صاحب «الغدير»، همه ي محققان و بازسازان و حماسه داران و حق جويان و آزاديخواهان جهان را روشن.

و از اين رو، به نظر بنده- مناسب است بر کلماتي که در صفحه ي عنوان «الغدير» آمده است، يعني اين کلمات:

کتاب ديني، فني، تاريخي، ادبي، اخلاقي.

کلمات زير نيز افزوده شود:

مبدئي، انساني، تقدمي، اصلاحي، عملي، اجتماعي، ايدئولوجيکي، سياسي، انقلابي.و اين است کليت ذهني و حماسه ي عني تشيع. و اين است فلسفه ي بعثت- غدير-عاشورا- مهدي.

اين است که ما، پيام آوران راستين اصلاح و ديگر مصلحان بزرگ انسانيت را که در طول تاريخ تا هم امروز، در هر گوشه ي جهان، پيدا شده اند و هر يک به اصلاح بخشي از زندگي بشري پرداخته اند و در سرزمينهاي خود، يا ديگر سرزمينها، پديد آورنده ي انقلابهاي انساني شده اند، و براي بازيافت حقوق محرومان به تلاش

[صفحه 222]

برخاسته اند، بزرگ مي داريم و به عظمت هر يک از آنان، از هر مذهب و ملتي و با هر نوع جهان بيني، در حد لازم، خستوييم. و آنان که در گذشته اند و هر کدام به نوعي به مسائل انساني خدمت کرده اند، همواره براي روحشان آروزي آرامش مي کنيم،و براي آنان که زنده اند آروزي کاميابي بيشتر، اما به سويشان دست دراز نمي کنيم که از اين باب و بابت غنييم زيرا که خود، آنچه را که بايد، داريم. تنها بايد بدانيم که چه داريم و بشناسيم و بشناسانيم، و در سطح عرضه بر نسلهاي جهان و مشارف تاريخ بکوشيم- کوششي چونان هجوم فجر بر تاريکيها و تابيدن آفتاب بر آباديها.

[صفحه 223]



صفحه 215، 216، 127، 218، 219، 220، 221، 222، 223.





  1. نقل تقطيعي، يعني نثل يک مقدار از حديث، يا متن تاريخي، يا متن حديثي، يا متن فلسفي يا... و حذف مقداري ديگر، در جايي که مطلب پيوسته و مرتبط است و نقل همه ي مطلب چيز ديگري را مي رساند، يا ممکن است خواننده از نقل همه ي مطلب استنباط ديگري بکند.
  2. «فاطمةالزهراء و ترفي غمد» 118، چاپ نجف (1388).
  3. «تاريخ ابن خلدون»، ج 3:4.
  4. «هزاره ي شيخ طوسي»، تهيه و تنظيم علي دواني، ج 84:1- مقاله ي پوهاند عبدالحي حبيبي افغاني.
  5. نمونه هايي از اينگونه درگذشته نيز آورده شد.
  6. عبدالوهاب ابياتي- «الموت في الحيات»، چاپ دارالآداب، بيروت.
  7. ادونيس- «المسرح والمرايا»، چاپ دارالآداب (1968)، اين شعر را، از اين شاعر، به دليل اهميت محتواي آن آوردم.
  8. و در اينجا به اصالتي ديگر بر مي خوريم: رابطه ي مستقيم «احد» و «بدر»، با «کربلا»، که تبلور ديگر همان جهاد است پس از 48 سال. و ايمان به اين رابطه و تبلور را شيعه هيچگاه از دست نهشته است. و بيخود نيست که بيش از 1300 سال است که از جمله در زيارت حضرت ابوالفضل العباس- عليه السلام- مي خواند: «اشهد و اشهد الله انک مضيت علي ما مضي به البدريون»- من گواهم... که تو در همان راهي شهيد شدي، که شهداي بدر شهيد شدند. يعني شيعه، خلافت امثال يزيد را خلافت جاهليت مي داند نه خلافت اسلام.
  9. نزار قباني.