لحن











لحن



صاحب «الغدير»، در خلال هزارها صفحه مطالعه ي خويش در کتب قرون گذشته و معاصران، به صدها تعبير رکيک، توهين، جعل، افترا، فحش و هتک مقدسات برخورد کرده است- چنانکه خود با لحني دردناک از آنها ياد مي کرد- با اين همه در سراسر 4513 صفحه ي «الغدير» (تا اينجا که چاپ شده است)، همواره وقار يک مصلح دلسوز را با خود داشته و به تعبير خود (به اقتباس از قرآن کريم) «و اذا مروا علي اللغو مروا کراما» بوده است. هر جاي کوشيده است تا با روشن کردن مطلب و ذکر اسناد و تطبيق، به هتک و افترا و فحاشي مؤلفان پاسخ دهد و از زي يک محقق دوستدار هر کس و عاشق روشن کردن وهدايت بيرون نرود، و چونان قله اي رفيع که هرجه ماسه بر پايش ريزند نجنبد، يا چونان دريايي عظيم که هرچه در آن افکنند خيزابه نگيرد، به حرکت علمي خويش ادامه دهد. بنابراين اگر گاه عتابي کند بر مؤلفي- از هتاکي بسيار آن مؤلف- يا خطايي با کسي، مسئله اي نخواهد بود. و اين همان مواردي است که برخي از فاضلان آن را شدت لحن دانسته اند.

به تعبير دگير، بايد گفت صاحب «الغدير» در اين موارد، چونان دريايي است که از تلافي امواج و سهمگيني طوفان، گاه کفي بر لب مي آورد، يا خاشه ييش بر سر امواج پيدا مي شود. و اين مقدار ما را از عظمت دريا و استخراج منافع از آن، باز نمي دارد.

نيز بايد دانست که اينگونه تعبيرات تند و عتاب آميز (که بسيار اندک است و در برابر بيش از 4500 صفحه علم و تصحيح و شناخت و مأخذ، چون معدوم است) نوعا در مواجهه با مؤلفان بسيار هتاک و بي ادب است و بس. چنانکه از سوي ديگر،

[صفحه 204]

همواره در هر جال، او را مي نگريم که از عالمان، مفسران و حفاظ حديث اهل سنت با تجليلي فراوان و القابي حشمت آميز ياد مي کند. و از اينجاست که «الغدير» خود يکي از منابع اطلاع از شئون و احوال بسياري از علماي سنت، يعني برادران ماست. بنابراين، تنبيه زباني برخي از مؤلفان بي حفاظ و قلم به دستان خيره سر يا جيره خوار، گاه گاه، آن هم براي تکان دادن اذهان مراجعان، نبايد خروج از حد ادب تأليف و قلم که مؤلف «الغدير» همواره بدان مقيد بوده است و به ديگران سفارش کرده است). به حساب آيد. بلکه بايد به تازيانه اي تعبير شود در خور گرده ي آنان.[1] .

در اينجا بايد توجه داشت که ذکر اعمال اشخاص و تحليل آن، و روشن کردن جنايات و اتهامات مؤلفان مفتري و متعصب يا مزدور، اگر براي روشن کردن تاريخ اسلام و رد تهمتها و افتراهاي عقيدتي و نشان دادن حقايق اعتقادي و تحکيم مباني ايمان درست در مردم و بازسازي جامعه هاي اسلامي لازم شد و تکليف-- و لغاتي به کار رفت در مورد اينگونه مؤلفان که صراحتا معنايي را مي رساند که نقص آنان است اما اين نقص متأسفانه در آن کسان هست- نبايد آن را تند لحني دانست. به ديگر سخن، واقعگويي را نبايد با تند لحني اشتباه کرد. صاحب «الغدير» خود، اين موضوع را در آغاز جلد هفتم در ميان گذاشته است:

آنچه را خواننده درشتگويي مي پندارد، به ابديت سوگند که چنين نيست، بکله اين نيرومندي دليل است نه سخت زباني در استدلال. و همين خوي

[صفحه 205]

است در ما که استاد محمد عبدالغني حسن مصري بدان پي برده و در قصيده ي خويش گفته است:


يشتد في سبب الخصومة لهجة
لکن يرق خليقة و طباعا


و کذلک العلماء في اخلاقهم
يتباعدون و يلتقون سراعا


-به هنگام بحث و درگيري، لحن او تند مي شود.

ليکن خلق و خوي او بسي نرم است.

اخلاق دانشمندان اينگونه است:

از هم (به خاطر موضعگيري در راه عقايد) دور مي شوند اما به زودي باز گرد هم مي آيند.

بدين گونه مي نگريم که ناقدان بزرگي که به بزرگداشت «الغدير» پرداخته اند و اين بزرگداشتن را تکليف علمي و ديني و اجتماعي خويش شمرده اند، زمينه ي اين چگونگي گهگاهي در تعبير را دانسته و آن را هضم کرده اند.

پس تصور درست در اين باره اين است که:«الغدير»، تا همين جا که چاپ شده است اکنون، بيش از 4500 صفحه علم و اطلاع و مأخذ و تطبيق و استنتاج و تصحيح و هدايت است. بنابراين، چنين مؤلفي، در خلال اين همه صفحات، که خود حاصل وقوف بر دهها هزار صفحه است، مؤلفي که همواره سر و کارش با پيدا کردن و نشان دادن خبطها و خطاها و تعمدها و تحريفها و غرض ورزيها و کين توزيهاست، اگر گاه کلامي آتشين براند و پس از استنادات فراوان، با بياني شعله ور در رشته هاي پنبه شده ي خصمان حقيقت افتد، مسئله اي دور از موازين نخواهد بود. علاوه بر اين، بايد

[صفحه 206]

ديد آيا او در برابرچه کساني تند شده است. او نسبت به سلف امت، همچنين عالمان امين و بيغرض، همواره به حشمت گزاري و حرمت پرداخته است. و اينکه ياد شد نوعا در برابر مؤلفاني است که در پوشيدن حق کوشيده اند و حقايق و احکام اسلام را وارونه نشان داده اند و به بزرگان بد گفته اند، و گاه از سر خبث نفس از توهين به مقدسات والا درنگذشته اند. اين است. پس کسي که مي خواهد در اين باره صاحب قضاوتي درست باشد، بايد هم تما «الغدير» را بخواند و هم آن کتابها را.

ببينيد، صاحب «الغدير» در جلد سوم، چند تن از ملل و نحل نويسان تهمت زن دروغنويس غرض ورز را محاکمه مي کند و رأي مستند خويش را درباره ي ارزش کتابهاي آنان اظهار مي دارد، و جامعه را از پذيرفتن نظريات آنان، پيش از عرضه بر مآخذ ديگر، پرهيز مي دهد، و ايشان را بر اين همه تهمت و افترا و خلاف نويسي مورد عتاب مي سازد، سپس مي نگريم که عالم فقيد مصر، مفتي و مصلح مشهور، شيخ محمود شلتوت نيز، درباره ي نويسندگان ملل و نحل رأيي اظهار مي دارد تندتر از رأي صاحب «الغدير».[2] .

بدين گونه مي نگريم که عالم و مصلحي شيعي (از نجف) و عالم و مصلحي سني (از قاهره)، درباره ي مطالب مندرج در کتب ملل و نحل به يک نتيجه مي رسند؛ عالم شيعي به قصد نشان دادن چهره ي راستين مذهب خويش و به خاطر ايجاد تفاهم و وحدت، و عالم سني به قصد بيان يک مسئله ي تحقيقي در جهت درست شناساندن مذاهب اسلامي به يکديگر، و جبران و تدارکي، در برابر کار برخي از ملل و نحل نويسان. يعني کساني که بنابر عللي- که چندان هم نامعلوم نيست- اين مصالح را ناديده گرفته اند و به تباهکاري خويش برخاسته اند.

[صفحه 207]

بي مناسبت نيست، اشاره کنيم به نظر يکي از محققان معاصر اهل سنت، دکتر فاروق عمر. وي معتقد است- و درست معتقد است- که درباره ي تاريخ شيعه و سير افکار و فرهنگ و جريانهاي شيعي کتابهاي مفيد و مناسبي تأليف نشده است، و اصولا شيعه درباره ي تاريخ مذهب خود کتاب جامع و روشنگري ننوشته است. و محققان سني يا مستشرقيني که درباره ي شيعه کتاب نوشته اند، متأسفانه، مآخذ آنان تأليفات اهل سنت بوده است. و اين تأليفات و مآخذ بي طرفانه نوشته نشده است. و مدارک مهم شيعه هنوز در دسترس قرار نگرفته است. بنابراين تاريخ تشيع تاکنوتن در انتظار بحث و تحقيقي است موضوعي و منظم که نه تنها به مسائل کلي بپردازد، بلکه سير تاريخي و مذهبي و تحولات تشيع را دقيق شرح دهد.

دکتر فاروق عمر، سپس به ارزيابي کتب ملل و نحل و عقايد مي پردازد و با اينکه خود اهل سنت است چنين اظهار مي دارد:

اغلب کتابهايي که درباره ي ملل و نحل و عقايد تأليف شده است: نوشته و تأليف علماي سني است. هدف اين تأليفات، کوبيدن آراء و عقايد فرقه هاي مخالف اهل سنت بوده است، و اينگونه وانمود کردن که عقايد اين فرقه هاي مخالف، دور از اسلام است!

اکنون خوب است، به مناسبت بحث درباره ي لحن کتاب، سخني از خود «الغدير» نقل کنيم. مؤلف در آخرين صفحه ي جلد هشتم، تحت عنوان «ادب اميرالمؤمنين، ادب الشيعة، ادب الاميني» چنين مي نويسد:

مولاي ما اميرالمؤمنين، به حجر بن عدي و عمرو بن حمق گفت: «دوست

[صفحه 208]

ندارم شما نفرين کن و ناسزا گوي باشيد، همواره ناسزا گفتن گيريد و بيزاي طلبيد. اگر به جاي اين نفرين و ناسزاگويي، کارهاي بد آنان را بشناسيد، مثلا بگوييد، روش آنان اين است و اين، و کردار آنان چنان است و چنين، هم سخنتان استوار خواهد بود و هم عذرتان پذيرفته. خوب است به جاي اينکه آنان را لعن کنيد و از آنان بيزاي جوييد، بگوييد:

پروردگارا! خون ما و خون آنان را حفظ کن، ميان ما و آنان آشتي ده، آنان را از گمراهي برهان، تا آن کسان که حق را نشناخته اند بشناسند و آن کسان که در پي غوايت و گمراهي رفته اند از آن دل بردارند.

اگر اين گونه باشد هم من اين روش را بيشتر دوست دارم و هم براي شما نيکوتر است». چون علي، عليه السلام، چنين گفت، حجر و عمرو گفتند: يا اميرالمؤمنين! پندت را مي پذيريم و به همين سان که تو مي خواهي تربيت مي شويم. اميني نيز همين را مي گويد، بلکه اين سخن همه ي شيعه است.[3] .

و الحق، صاحب «الغدير»، چنين کرد: کردارها را روشن کرد. اسرار اعمال سلف را باز نمود. تاريخ را دوباره پيش چشم ما گذاشت. و به تعبير شيخ محمد سعيد دحدوح حلبي: از گذشته فيلمي تهيه کرد و به ما نشان داد،[4] تا حقايق را نه تنها بدانيم بلکه ببينيم. و اين بود روحيه و اخلاص و وسيع نگري مردي که خويشتن را فداي حقيقت بزرگ کرد.

و بدين سان مي نگريم که «معمار مدينه ي الغدير»- چنانکه ياد شد- خود يکي از با اخلاصترين چهره هاي اصلاح طلب جهان اسلام بود. از اين رو «الغدير» را

[صفحه 209]

به عنوان کتابي اصلاحي و تفاهمي به جهان تقديم کرد. او به اقتضاي بحث علمي و رعايت واقع تاريخي، پژوهشهاي خويش را با کمال حريت و قاطعيت دنبال مي کرد و براي زنده نگاه داشتن شعله ي ولاي علي در جانها، زبان آتشين خويش را، هيچ گاه- ميان سخن- به کام نمي برد. راست و صريح و قاطع سخن مي گفت و مدرک ارائه مي داد. با خلوص و امانت تمام به نقد تاريخ و حديث مي پرداخت. و گاه در اثر تحريفهاي گمراهي آفرين فراواني که مي ديد به شور مي افتاد. و اين همه باعث نمي شد که از واقع زمان دور ماند. بلکه برعکس نوع محققان که چون غرق درياي کتاب و تحقيق مي شوند از آنچه در اطراف آنان مي گذرد ناآگاه مي مانند، از واقع جوامع اسلامي آگاه بود.

او از سيد محمد رشيد رضا- به عنوان کسي که آثار تربيت سيد جمال الدين را ديده است و شيخ محمد عبده را درک کرده است- گله مي کرد که چرا، حتي پس از درک محضر کاشف الغطا و گفتگو با او، کتابش را از اتهام به شيعه آکنده و کتابي موجب تفرقه نوشته است.

او از سيد احمد زيني دحلان، مفتي مکه، مي خواست که به خاطر تصحيح برخي از روشهاي نادرست سلف، چهره ي احکام اجتماعي اسلام را درهم نريزد و روش صحابه ي مجاهد را ناديده نگيرد.

او از دکتر طه حسين مي خواست که در نوشتن تاريخ اسلام و سيره ي نبوي و هامش السره و الفتنةالکبري، به نقل مجعولات نپردازد و حقايق تاريخ را صحيح بازگو کند.

او از دکتر محمد حسين هيکل مي خواست که «حديث بدء الدعوة» را درباره ي

[صفحه 210]

خلافت حضرت علي (ع) که در چاپ اول کتاب خود (حياة محمد) آورده است از چاپ دوم حذف نکند و به خاطر ملاحظات حق را نپوشاند.

او از محمد احمد جادالمولي بک، عبدالوهاب النجار، عمر ابونصر، علي فکري مصري و... مي خواست که در تأليف و تشريح تاريخ اسلام و تاريخ خلافت، با لفاظي و عبارت پردازي، چهره ي حقايق را نپوشاند و باعث گمراهي نسلها نشوند و با «درايت» به «روايت» بپردازند.

او از شيخ محمد خضري، محمد کردعلي شامي، عبدالله قصيمي، موسي جارالله و امثال اينان مي خواست که روايات مجعول به دست امويان را سند تاريخ اسلام نشناسانند.

او از صادق ابراهيم عرجون مي خواست که در نوشتن تاريخ خلافت، در دوره ي عثمان، به فقه التاريخ بگرايد، تا موجب گمراهي امت نگردد و آنچه حقيقت تاريخي است نشان دهد.

او از دکتر ابراهيم ملحم اسود مي خواست که کلمه ي مشهور «غديرخم» را در شعر شاعر شيعي معروف، کميت بن زيد اسدي، «غدا برحم» ضبط نکند.

او از برخي چاپخانه هاي جهان سنت مي خواست که به هنگام چاپ متون و مآخذ قديم اسلامي، و روايات و مطالبي را که به نفع تشيع است، از کتابها و نسخه ها حذف نکنند.

او از احمد زکي صفوت، گله داشت که چرا در کتاب «جمهرة خطب العرب»

[صفحه 211]

خود، خطبه ي غدير را با آن همه سندي که دارد نياورده است؟

او از احمد امين و احمدالزين و ابراهيم الابياري و علي جارم و علي امين و خليل مطران و مصطفي الدمياطي بک و ديگر ادباي مصر شکايتي بس دردناک داشت که چرا ديواني[5] را شرح و چاپ و ترويج مي کنند که در آن ابياتي آمده است مربوط به سوزاندن در خانه ي حضرت فاطمه ي زهرا «ع».

او از محققان شرقي و اسلامي مي خواست که اينگونه با مرعوبيت و بي قيد احتياط به تأليفات غير قابل اعتماد مستشرقين مراجعه نکنند و آنها را سند ندانند.

او از مؤلفان مسلمان مي خواست که در ذکر وقايع و مسائل تاريخي و حديثي سند ارائه دهند، و با ترک سند، اصول و مآخذ علم را نفراموشانند.

او از عادل زعيتر و ديگر مترجمان مسلمان مي خواست، که هر کتابي که رسيد و به هر منظوري که نوشته شده بود ترجمه نکنند و به هنگام ترجمه ي کتابي، نخست بنگرند تا آن کتاب براي جامعه سودمند باشد و شامل علمي و فايده اي، و در مرتبه ي دوم، مطالب آن کتاب را بر اصول و منابع عرضه کنند، و هرجا خلافگويي و اشتباه داشت، با افزودن «توضيحات»، مردم را بياگاهانند و از نشر مطالب و نوشته هاي نادرست مؤلفان مغرض يهودي و نصراني خودداري کنند، و فضاي اصيل و منسجم فرهنگ اسلامي را با دسيسه هاي تأليفي بيگانگان درهم نريزند، و موجب تفرقه ي بيشتر مسلمانان و لا اعتقادي جوانان نشوند.

بنگريد! يک عالم شيعي، عالم سراپا شور و احساس که سوز و گداز

[صفحه 212]

عاشقانه ي او در راه آل محمد «ص» معروف همگان بود و به شنيدن و ذکر مصائب آل محمد «ص» علاقه داشت. از اينکه اين جنايات بازگو شود گله مي کرد و مي خواست آنها را «جنايات منسية» بخواند. و تا اينجا به تفاهم مسلمين مي انديشيد که به بازگو کردن اين وقايع رضا نمي داد، فرياد مي کشيد که چرا اين ديوان را چاپ کرده ايد؟ چرا ديواني را منتشر مي کنيد که در آن شعري است از اين دست؟ چرا در اين دوره ي بحراني و در اين روز بس سخت و هولناک عواطف را مي خراشيد؟ و اينگونه صفاي برادري اسلامي را کدر مي سازيد؟ و وحدت جامعه ي اسلام را متزلزل مي کنيد؟ و صفوف مسلمانان را مي پراکنيد؟ چرا؟ چرا؟

[صفحه 213]

در اينجا و در اين حالات، گاه ممکن بود کسي در او احساس تضاد کند و نه چنين بود. او دچار تضاد نبود. او به وحدت اسلامي معتقد بود و «الغدير» را براي همين نوشت، نوشت تا شيعه را درست بشناسد و در مقياس جهاني تثبيت کند و بدينگونه رشته هاي استعمار را پنبه سازد و اتهاماتي را که به شيعه زده بودند بزدايد و اتحاد اسلامي را با ايجاد معرفت صحيح نسبت به شيعه در سطح جهاني قوام بخشد چنانکه نظر ناقدان را در اين باره نوشتيم. او «الغدير» را نوشت تا به حساب تأليفات جاهلانه يا استعمار املا کرده، که براي تفرقه افکني و تجزيه آفريني نشر يافته بود، برسد و رسيد. اما در قلمرو عرضه ي معتقدات و ايدئولوژيها، و در مقام بحث و استدلال معتقد به صراحت بود. و به همان اصل ديني که علماي سني و شيعه در طول تاريخ اسلام بدان معتقد بوده اند احترام مي گذاشت. اصلي که مي گويد، هر کس بايد- به صورتي- در عقايد خود مجتهد باشد نه مقلد. بدين جهت براي ملت اسلام کتابي استدلالي و روشنگر نوشت. او عقيده داشت که فرزندان اسلام بايد در انديشه و ايمان حر باشند و حريت داشته باشند.از اين رو در سطح بحث و بازسازي اذهان، مباحث خويش را درباره ي روشن کردن گذشته و نقد تاريخ و تبيين حرکات اجتماعي و تفسير سر انحطاط مسلمانان دنبال مي کرد. و اين بود که استاد عباس محمود العقاد کتابش را از استاد محمد عبدالغني حسن مي گرفت و مي خواند و درباره اش مقاله مي نوشت. استاد عادل غضبان- مدير مجله ي الکتاب قاهره- در شماره اي پس از شماره اي، در مجله، به شناساندن «الغدير» مي پرداخت. استاد عبدالفتاح عبدالمقصود، موقعيت دانشگاهي خويش را، در دانشگاه اسکندريه، به خطر مي افکند و از نوشتن معرفي نامه براي «الغدير» دست بر نمي داشت. استاد علاءالدين خروفه- از عالما الازهر- همواره آرزوي ديدن نويسنده ي «الغدير» را داشت و در روزنامه هاي پر انتشار قاهره به معرفي و دفاع از کتاب مي پرداخت. مراجع نجف و قم گراميداشت و ترويج «الغدير» را وظيفه مي دانشتند. شيخ مجتبي

[صفحه 214]

قزويني- عالم رباني و متأله اخير خراسان- پيشنهاد مي کرد که «الغدير» جزو کتب درسي حوزه هاي روحاني شيعه قرار گيرد. شيخ محمد سعيد دحدوح- امام جمعه و جماعت حلب از اهل سنت- جلسه ي «الغدير» تشکيل مي داد. جوانان حلب که نويسنده ي «الغدير» را نديده بودند، چون با کسي از مسافران نجف روبرو مي شدند چشمان او را مي بوسيدند که تو، نويسنده ي «الغدير» و فرا دارنده ي اين مشعل هدايت را ديده اي! دبيران دبيرستانهاي مکه «الغدير» را مي خواستند تا، بر خلاف برنامه هم که شده، حقايق وحي بنياد آن را به نوجوانان سرزمين وحي بياموزند. دکتر صفا خلوصي به ترجمه ي کتاب به انگليسي مي پرداخت. استاد احمدعلي جوهر امروهوي -به پيشنهاد و کوشش حضرت سيد ابوالحسين حافظيان- «الغدير» را به زبان اردو بر مي گردانيد و...

و همينسان در سفرهايي که مي کرد، همواره مورد تجليل عالمان مذاهب قرار مي گرفت. استادان دانشگاهها به استقبال او مي شتافتند. دانشمندان و مديران کتابخانه ها- از سني و شيعه- از سر اخلاص وسايل تحقيق را در اخيتار او مي گذاشتند. عالمان سنت با او تماس مي گرفتند. شاعران در گراميداشت او چکامه ها مي سرودند. متصديان کتابخانه ها نشريات و فهرست کتابخانه هاي خويش را به او تقديم مي کردند. او نيز انتشارات دائرةالمعارف عثماني حيدرآباد دکن را تهيه مي کرد. تأليفات با ارزش اهل سنت را به چاپ مي رسانيد. و چه بسيار از تأليفات با ارج آنان را که استنساخ کرد، يا عکس گرفت و از سرزمينهاي مختلف با خود به نجف آورد و به شيعه شناساند.



صفحه 204، 205، 206، 207، 208، 209، 210، 211، 212، 213، 214.





  1. براي ديدن نمونه اي از توهينها و هتاکيهاي وحشتناک برخي نويسندگان به مقدسات اسلام يعني همان چيزها که برانگيزنده ي عتابهاي صاحب «الغدير» شدهاست، از جمله «الغدير»، ج 258:3 تا 259، نيز همين جلد 277 به بعد، نيز همين جلد 329 به بعد و... ديده شود.
  2. «يادنامه ي علامه ي اميني»، چاپ تهران، شرکت انتشار، کتاب اول، مقاله ي بيستم 500.
  3. «الغدير» ج 8، نقل از کتاب «صفين»- تأليف نصر بن مزاحم (-م 212 ) / 115.
  4. «الغدير»، ج 8 يا....
  5. ديوان محمد حافظ ابراهيم، شاعر مصري مشهور.